صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۵- سوره الحجر » ۶- آیات ۸۰ تا ۹۹

وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحٰابُ اَلْحِجْرِ اَلْمُرْسَلِینَ (۸۰) وَ آتَیْنٰاهُمْ آیٰاتِنٰا فَکٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (۸۱) وَ کٰانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ اَلْجِبٰالِ بُیُوتاً آمِنِینَ (۸۲) فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (۸۳) فَمٰا أَغْنیٰ عَنْهُمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (۸۴) وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ اَلسّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ اَلصَّفْحَ اَلْجَمِیلَ (۸۵) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَلْخَلاّٰقُ اَلْعَلِیمُ (۸۶) وَ لَقَدْ آتَیْنٰاکَ سَبْعاً مِنَ اَلْمَثٰانِی وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِیمَ (۸۷) لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ وَ لاٰ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اِخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (۸۸) وَ قُلْ إِنِّی أَنَا اَلنَّذِیرُ اَلْمُبِینُ (۸۹) کَمٰا أَنْزَلْنٰا عَلَی اَلْمُقْتَسِمِینَ (۹۰) اَلَّذِینَ جَعَلُوا اَلْقُرْآنَ عِضِینَ (۹۱) فَوَ رَبِّکَ‌ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۹۲) عَمّٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۹۳) فَاصْدَعْ بِمٰا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ (۹۴) إِنّٰا کَفَیْنٰاکَ اَلْمُسْتَهْزِئِینَ (۹۵) اَلَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۹۶) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ (۹۷) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ (۹۸) وَ اُعْبُدْ رَبَّکَ حَتّٰی یَأْتِیَکَ اَلْیَقِینُ (۹۹)

و بحقیقت تکذیب کردند اصحاب حجر رسولان را (۸۰) و دادیمشان آیتهای خود پس بودند از آنها اعراض‌کنندگان (۸۱) و بودند می‌تراشیدند از کوه‌ها خانه‌هایی که ایمن باشند (۸۲) پس گرفت ایشان را فریادی مهلک بامدادکنندگان (۸۳) پس کفایت نکرد از ایشان آنچه بودند که کسب می‌کردند (۸۴) و نیافریدیم آسمانها و زمین را و آنچه میان آنهاست مگر بحق و بدرستی که قیامت هر آینه آینده است پس درگذر درگذشتنی خوب (۸۵) بدرستی که پروردگار تو اوست آفریدگار دانا (۸۶) و بتحقیق دادیم تو را هفت آیت از سورۀ که دو بار نازل شده و قرآن عظیم (۸۷) مگشای بخواهش البته دو چشمت را بآنچه کامرانی دادیم بآن اصنافی را از ایشان و اندوه مخور بر ایشان و فرود آور بالت را از برای گروندگان (۸۸) و بگو بدرستی که من منم بیم‌کننده آشکارا (۸۹) هم چنان که فرو فرستادیم بر آنان که قرآن را پاره پاره و جزء جزء کردند (۹۰) و آنان که گردانیدند قرآن را پاره‌ها یا سحرها یا کذبها (۹۱) پس بپروردگار تو قسم که هر آینه خواهم پرسید ایشان را همه (۹۲) از آنچه بودند که می‌کردند (۹۳) پس آشکار کن بآنچه مأمور شده و رو بگردان از مشرکان (۹۴) بدرستی که ما کفایت می‌کنیم از تو استهزاکنندگان را (۹۵) آنان که می‌گردانند با خدا خدایی دیگر پس زود باشد که بدانند (۹۶) و بتحقیق می‌دانیم که تو تنگ می‌شود سینه‌ات بآنچه می‌گویند (۹۷) پس تسبیح گوی بستایش پروردگارت و باش با سجده‌کنندگان (۹۸) و بپرست پروردگارت را تا بیاید تو را مرگ (۹۹)

هم به تکذیب آمدند از مرسلین

اهل حجر اعنی ثمود از شرک و کین

ما به صالح که نبی بُد بر ثمود

اکثری دادیم ز آیت ها به جود

چونکه از صالح کتابی نیست یاد

شاید از آیت بود معجز مراد

پس از آن بودند ایشان معرضین

رو بگرداندند از آیات دین

میتراشیدند ایشان از جبال

خانه ها کایمن شوند از اختلال

صیحه پس بگرفتشان وقت صباح

در زمان مُردند با صد افتضاح

می نکرد از آنچه کردند اکتساب

دفع چیزی را از آن رنج و عذاب

نافریدیم این سماوات و زمین

وآنچه باشد در میان آن و این

جز به حق یعنی به وفق عدل و داد

وآن ملایم نیست دائم با فساد

مقتضی زآن گشت حکمت از اِله

بر هلاک سرکشان بی اشتباه

باشد آینده قیامت ای همام

ز اهل تکذیبت کِشد حق انتقام

در گذر تو فَاصفَحِ الصفحَ الْجَمیِل

صفح عفو بی عتاب است ای خلیل

خالق و داناست آن پروردگار

حکم از حکمت کند در نظم و کار

دید احمد(ص) هفت رشتۀ کاروان

ز اقمشه وز زرّ و گوهر بار آن

کرد اندر خاطر پاکش خطور

که اهل اسلامند مضطر در امور

بس گرسنه، بس برهنه، بس فقیر

مشرکان را باشد این زرّ و حریر

آمد آیت که تو را دادیم ما

هفت آیه از مثانی برملا

هفت آیه فاتحه است آن از کتاب

باز قرآن عظیم از فصل و باب

آن تو را بهتر ز مال این خسان

کآن همه گنج است و این رنجی به جان

« تفسیر سبع المثانی »

قصد از سبع المثانی در شهود

رتبه های هفتگانه است از وجود

ملک و هم ملکوت و جبروت و مثال

هم دگر اعیان و اسماء بر کمال

کشف گردد این مراتب در صعود

پس فنای عارف است اندر وجود

وآن مثانی را بقاء بعد از فنا

گر که خوانی بس بود جانا بجا

این فناء و این بقاء را پیشتر

شرح کردیم ار که داری در نظر

بهر آن سبع المثانی گفت حق

ای محمّد(ص) بِه ز جملۀ ماخَلَق

گر که بر اسرار قرآن مُدرکی

بر تمام آفرینش مالکی

می مکش دو چشم خود یعنی ببند

زآنچه بر خلق مجاز آمد پسند

بهره زآن دادیم ما انصاف را

بر تو افزون کرده ایم الطاف را

مال دنیا بس بود خوار و قلیل

پیش این ملک عظیم بی بدیل

هم مباش از سرکشان اندوهگین

یا که از فقر صحابه این چنین

کن تواضع مؤمنان را بس نکو

وآن دو بال خویشتن را بر فرو

یا که خوشرویی بود خفض جناح

در حضور اهل ایمان و صلاح

گو نذیرم من عیان و آشکار

بیمتان یعنی دهم از کردگار

هست گر نارید ایمان بر شما

چون عذابی که فرستادیم ما

بر کسانی که ز استهزاء و شرّ

بخش میکردند از قرآن سُوَر

که فلان سوره ز من باقی ز تو

وین نبود الاّ ز طغیان و عتو

یا که بر سِحر و کها نت و افترا

مینمودی منقسم آیا ت را

پس به حقّ کردگارت که سؤال

می کنم از آنچه کردند از ضلال

بعد بعثت مصطفی(ص) تا مدتی

خلق را میکرد پنهان دعوتی

جبرئیل آورد آیت کآشکار

کن هر آنچه کرده امرت کردگار

هم بگردان روی خویش از مشرکین

گو بمانند از گمان خود به کین

ما کفایت از تو کردیم ای همام

شرّ آن مستهزئین را بالتمام

آن کسانی که خدای دیگری

با خدا سازند مع از ابتری

زود پس آگه شوند از کار خود

چون جزاء یابند از کردار خود

ما بدانیم اینکه می گردد به تنگ

سینه ات ز اقوال ایشان بی درنگ

ملتجی شو پس به حق تسبیح کن

ذکرش از دل، حمدش از تصریح کن

باش هم از ساجدین واندر سجود

رو نما از فرق بر جمع وجود

کن پرستش رب خود را همچنین

تا به وقت مرگ کآن باشد یقین

باشد این موت ارادی در شهود

عارفش خواند فنای فی الوجود

عابد و معبود آنجا یک شود

هر چه غیر از حق بود مندک شود

شد دوئیّت از میان، باقی حق است

بی تعیّن ذات پاک مطلق است

نه مراتب ماند آنجا نه مقام

جز شهود ذات مطلق والسلام