وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ أَزْوٰاجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ مٰا کٰانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ (۳۸) یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ (۳۹) وَ إِنْ مٰا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ اَلَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ اَلْبَلاٰغُ وَ عَلَیْنَا اَلْحِسٰابُ (۴۰) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا وَ اَللّٰهُ یَحْکُمُ لاٰ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (۴۱) وَ قَدْ مَکَرَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلّٰهِ اَلْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ اَلْکُفّٰارُ لِمَنْ عُقْبَی اَلدّٰارِ (۴۲) وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ (۴۳)
و بتحقیق فرستادیم رسولان چند از پیش از تو و گردانیدیم از برای ایشان زنان و فرزندان و نباشد مر رسولی را که بیاورد آیتی را مگر به دستور خدا از برای هر اجلی نوشتهایست (۳۸) محو میگرداند خدا آنچه خواهد و ثابت میدارد و نزد اوست اصل کتاب (۳۹) و اگر بنمائیم ترا بعضی از آنچه وعده میدهیم ایشان را یا بمیرانیم ترا پس جز این نیست بر تست رسانیدن و بر ماست حساب (۴۰) آیا ندیدند که ما میآییم زمین را کم میکنیم آن را از اطرافش و خدا حکم میکند نیست رد کننده مر حکم او را و اوست زود حساب (۴۱) و بدرستی که مکر کردند آنان که بودند پیش از ایشان پس مر خدا راست مکر همه میداند آنچه کسب میکند هر نفسی و زود باشد که بداند کافران که مر کراست انجام آن سرای (۴۲) و میگویند آنان که کافر شدند نیستی تو فرستاده شده بگو کافیست خدا گواه میان من و میان شما و کسی که نزد اوست دانش کتاب (۴۳)
آمد آیت که فرستادیم ما
پیشتر از تو رسولان ز اقتضا
همچنین دادیمشان فرزند و زن
بیش از آنچه بر تو دادیم این زمن
هم رسولی را نشاید کآیتی
آورد جز کش دهد حق رخصتی
هر زمانی راست حکمی از خدا
که نوشته بر عباد از ابتدا
« در معنی محو و اثبات »
مقتضی با حال خلق آن زمان
از شرایع وز رسوم این جهان
مختلف چون باشد اوقات از قدر
حکم وقتی نیست چون وقت دگر
یا که آجال خلایق را تمام
هست حکم اعنی نوشته در نظام
محو سازد هر چه را خواهد خدای
یعنی آن بر نسخ دارد اقتضای
هم نماید ثابت آن را که صلاح
باشدش با حکمت اندر افتتاح
هم بود در نزد او امّ الکتاب
لوح محفوظ اعنی از وجه صواب
در بیان محو و اثباتت به طور
فلسفی قائل بود بر دور و کور
سیصد و شصت و سه ألف اندر مدار
بگذرد چون از شمار روزگار
دور گیتی بر سرآید بالتمام
دور دیگر ثبت گردد در نظام
هست اندر محو و اثبات از دلیل
اختلافاتی فزون از هر قبیل
گفته اند ارباب تفسیر آن تمام
ذکر جمله نیست لازم در کلام
حاصل آن جمله را سازد صفی
بر تو ظاهر تا نماند مختفی
آنچه باشد ثابت اندر علم ذات
بی ز تغییر از وجود ممکنات
لوح محفوظ آن بود کز وجه تام
داند اسرار حقایق را تمام
پس بود تغییر در وی ممتنع
هم در آن اسرار اشیاء مجتمع
وآنچه از غیب آید آن اندر شهود
مختلف گردد در اطوار وجود
یافت آن بر محو و اثبات اعتبار
شد چو حکمش مختلف در روزگار
اختلافش تا ثمر از تخم و نبت
جمله اندر لوح محوظ است ثبت
همچنان که تخمها در خاکها
اختلاف او راست در نشو و نما
تخم تا گردد شجر بدهد ثمر
پس شود رزق و حیات هر بشر
محو گردد هر زمان حالی ز وی
حکم دیگر باشد از حالش ز پی
اصل آن ثابت بود در خاک و آب
لیک یابد در مقامات انقلاب
همچنین دان رتبه ها را جا به جا
هر مقامی راست حکمی ز اقتضا
تا مقامی کآن به حکم واحد است
قصدها راجع به علم قاصد است
صدقه بدهی صدقه را باشد اثر
محو سازد هست اگر در ره خطر
هیزم آن یک می کشید از اهتمام
گفت عیسی گشته عمر این تمام
روز عمرش تا به شام آید به سر
سالمش دیدند در روز دگر
گفت با عیسی حواری کز چه رو
این بگفتی نیست رنجی اندر او
جُست عیسی وجه آن از جبرئیل
گفت صدقه داد و رَست او در سبیل
بودش اندر دست نانی بهر خود
زو فقیری خواست داد آن را به مرد
جستجو کردند پس چون مردمش
بود ماری در میان هیزمش
در دهانش بود سنگی کاوفتاد
گفت این سنگ است آن نانی که داد
این خبر را داد بهر آن صریح
حسن صدقه تا کند ظاهر مسیح
باز بر تفسیر گردم زین جهت
گفت بنماییمت ار بر مصلحت
بعضی از آن را که وعده داده ایم
کافران را ز اسر و قتل و قحط و بیم
یا بمیرانیم پیش از آن تو را
نیست کارت هیچ بر آن ماجرا
بر تو نبود غیر تبلیغ و پیام
هست هم بر ما شمار فعل عام
مکیان آیا نمی بینند این
آنکه می آییم ما اندر زمین
یعنی آید بر زمین کافران
حکم ویرانی ز ما ز اطراف آن
حق نماید حکم و آن را در طلب
نیست موجودی که اندازد عقب
هم بود او بس سریع اندر حساب
کافران را بعد نقص و انقلاب
کافران که پیش از ایشان بوده اند
با رسل کردند مکر و غدر چند
مکرها پس نزد حق باشد تمام
داند آنچه کسب کردند این انام
زود دانند این گروه کافران
کآخر نیکو که دارد در جهان
کافران گویند نبوی تو رسول
گو تو ای احمد(ص) به قوم ناقبول
که بود کافی گواهی را خدا
در میان من دگر بین شما
وآنکه باشد نزد او امّ الکتاب
یعنی آن روح الامین با بوتراب
آنچه ز اخبار دو فرقه منجلی است
قصد از امّ الکتاب ای دون علی است
لیک گویند اهل تحقیق و اصول
عام باشد این بر ارباب وصول
تا قیامت یعنی اندر هر زمان
شاهدان هستند ز ارباب عیان
تا گُوَه باشند در هر محضرم
کاین کتاب از حق و من پیغمبرم