هُوَ اَلَّذِی یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ اَلسَّحٰابَ اَلثِّقٰالَ (۱۲) وَ یُسَبِّحُ اَلرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ اَلصَّوٰاعِقَ فَیُصِیبُ بِهٰا مَنْ یَشٰاءُ وَ هُمْ یُجٰادِلُونَ فِی اَللّٰهِ وَ هُوَ شَدِیدُ اَلْمِحٰالِ (۱۳) لَهُ دَعْوَةُ اَلْحَقِّ وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی اَلْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ وَ مٰا دُعٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ (۱۴) وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاٰلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ (۱۵) قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلِ اَللّٰهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی اَلظُّلُمٰاتُ وَ اَلنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشٰابَهَ اَلْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (۱۶) أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رٰابِیاً وَ مِمّٰا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی اَلنّٰارِ اِبْتِغٰاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتٰاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْبٰاطِلَ فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ (۱۷) لِلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمُ اَلْحُسْنیٰ وَ اَلَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ سُوءُ اَلْحِسٰابِ وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمِهٰادُ (۱۸)
اوست که مینماید شما را برق برای بیم دادن و امیدوار گردانیدن و پدید میآورد ابرهای گرانبار را (۱۲) و تسبیح میکند رعد بستایش او و فرشتگان از ترس او و میفرستد صاعقهها را پس میرساند آن را بهر که میخواهد و ایشان مجادله میکنند در خدا و او سخت عقوبتست (۱۳) مر او راست دعوت حق و آنان که میخوانند از غیر او اجابت نمیکنند مر ایشان را بچیزی مگر چون کشانیده دو دستش بسوی آب تا برسد بدهنش و نیست آن رسنده بآن و نیست خواندن کافران جز در گمراهی (۱۴) و مر خدا را سجده میکند هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه و سایههاشان در بامداد و شبانگاهها (۱۵) بگو کیست پروردگار آسمانها و زمین بگو خداست بگو آیا پس گرفتید از غیر او دوستان که مالک نمیباشند از برای خودهاشان سودی و نه زیانی بگو آیا مساوی میباشند نابینا و بینا یا آیا مساوی میباشند تاریکیها و روشنی یا گردانیدند برای خدا انبازانی که آفریدند چون آفریدن او پس مشتبه شد آفرید بر ایشان بگو خدا آفریننده همه چیز است و اوست یکتای مهرکننده (۱۶) فرو فرستاد از آسمان آب را پس روان شد رودخانهها از آن آب باندازه خود پس برداشت این آب روان کف بلند را و از آنچه میافروزند بر آن در آتش از برای طلب پیرایه یا مایه تعیش کف است مثل آن همچنین میزند خدا مثل حق و باطل را پس اما کف پس میرود انداخته شده و اما آنچه نفع میدهد مردم را پس دیر میماند در زمین همچنین میزند خدا این مثلها را (۱۷) از برای آنان که اجابت نمودند مر پروردگارشان را خوبیست و آنان که اجابت نکردند مر او را اگر آنکه بود مر ایشان را در زمین است همه و مثلش با آن هر آینه فدا داده بودند بآن آنها از برای ایشانست بدی حساب و منزل ایشان دوزخ است و بد است آن بستر (۱۸)
اوست آن کس کو نماید بر شما
برق را از خوف و طمعی در هوا
مر مسافر را بود از برق بیم
لیک طامع ز اوست باران را مقیم
در هوا گردد پدید از وی سحاب
ابرهایی که گرانبارند ز آب
میکند بر حمد او تسبیح رعد
چونکه یابد حکم غرّیدن به وعد
یا که چون آواز رعد آید به گوش
میکند تسبیح سامع زآن خروش
زآنکه موجب بانگ او بر خشیت است
یاد حق کردن در آن دم نوبت است
کم بود کز مهر دل یادش کنی
جز که بیم از قهر جلاّدش کنی
زآن بترساند تو را از کلّ شیء
تا کنی از ترس و خوفی یاد وی
هست این هم نوعی از الطاف او
کت نماید سوی خویش از خوف رو
گر ز مهری روی دل با او کنی
بدهدت از خلق عالم ایمنی
ترسی از موشی که جنبد در حصیر
زو نترسی این ذلیل است ای فقیر
گر جوی ترسی به خلوتها ز حق
می بترسند از نشانت ماخَلَق
ور کنی یادش دمی از روی مهر
از تو اندیشد به رفتارش سپهر
مر صواعق را فرستد از سماک
تا کند زو هر که را خواهد هلاک
نقل از باقر(ع) نمایند این خبر
با رواتی بس صدیق و معتبر
صاعقه بر مؤمن و کافر رسد
جز بر آن کو ذکر حق با وی بود
میکنند ایشان جدال اندر خدای
کز چه چیز است او به عقل مقتدای
یا جدل سازند با پیغمبرش
کو صفت از حق کند در محضرش
حق بود بس سخت قوّت در محال
هم مگر ابله کند در وی جدال
هست او را خواندن حق وآن کسان
که به غیر او بخوانند از بتان
نی اجابت کرده بر چیزی شوند
نی به مقصودی ز تمییزی شوند
جز به مثل آنکه بگشاید کفش
سوی آب از دور بهر مصرفش
تشنه ای کو بر سر چاهی رسد
بی رسن بی دلو از راهی رسد
آب را خواند کش آید بر دهن
نی رسنده باشدش آب ای حسن
زآنکه نه داناست بر خواننده آب
هم نه قادر تا بر او گیرد شتاب
خواندن کفار هم باشد چنین
مر بتان را نیست سودی اندر این
خواندن ایشان نباشد جز ضلال
هیچ مر اصنام را با ابتهال
میکند سجده خدا را بالیقین
آنچه باشد در سماوات و زمین
یا ز طوعی چون ملایک وآن عباد
که کنندش طاعت از عشق و وداد
یا ز کَرهی همچو کفار دیار
که بخوانندش به وقت اضطرار
سایۀ اهل سماوات و زمین
صبح و شامش سجده آرند از یقین
سرّ ایجاد این نه بر پیرایه است
هر چه حادث باشد او را سایه است
ای محمّد (ص) کیست گو پروردگار
بر سماوات و زمین بر استوار
نیست ایشان را جوابی گو خداست
زین کنی الزامشان بُد صدق و راست
گو فرا گیرید آیا پس شما
غیر او معبود و گیرید اولیا
که به نفس خویش مالک نیستند
هم نه بر سود و زیان مَبنیستَند
کور و بینا گو که آیا در بصر
مر مساوی باشد از روی نظر
یا برابر باشد آن ظلمات و نور
نور ایمان ظلمت شرک و غرور
ساختندی با خدا آیا شریک
آنچه را نبوند بر خلقی ملیک
همچنان که آفریده است آن خدای
تا تشابه نبود اندر خلق و رای
یعنی آنسان کو جهانی آفرید
هم کنند ایشان ز نو خلقی پدید
حاصل آنکه خالقی نگرفته اند
که توانند آفرید از خلق چند
گو خدا کو واهب تمییزهاست
آفرینندة تمام چیزهاست
در الوهیّت بود یکتا به ذات
غالب او بر هر چه هست از ممکنات
آب را نازل نمود او ز آسمان
رودها زآن پس به هر سو شد روان
در هر آن وادی به قدر وسع و تاب
نی فزون ز اندازه تا سازد خراب
پس کفی را حمل کرد آن سیل بر
یعنی آورد از تموّج بر زبر
وز هر آنچه برفروزند آن به نار
بهر زیور یا متاعی اهل کار
هست چون آن کف که باشد روی آب
همچنان که ذکر شد در انتساب
حق زند مر حق و باطل را مثل
بر چنان آبی که آید در محل
در منابع میرود بعضی از او
در عروق ارض هم بعضی فرو
هست بالای فلز یا روی آب
قول باطل چون کفی در انقلاب
پس رود کف ساقط و مطروح و پست
وآن فلز ماند به قعر اندر نشست
وآنچه باشد نفع مردم را در آن
پس بماند در زمین صافی روان
حق مثلها را زند اینسان تمام
تا که عبرت باشد آن بر خاص و عام
یعنی آنها که اجابت آورند
ربّ خود را هم به نیکی درخورند
وآنکه ننمودند اجابت زو یقین
گر که ز ایشان باشد آنچه در زمین
یا که باشد مثل آن با او همه
فدیه بدهند آن به حق بی واهمه
آن گُره باشند در سوء الحساب
بر جهنم باشد ایشان را ایاب