صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۲- سوره یوسف » ۲۸- آیات ۸۳ تا ۸۶

قٰالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ (۸۳) وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ وَ قٰالَ یٰا أَسَفیٰ عَلیٰ یُوسُفَ وَ اِبْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ اَلْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ (۸۴) قٰالُوا تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّٰی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ اَلْهٰالِکِینَ (۸۵) قٰالَ إِنَّمٰا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اَللّٰهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (۸۶)

گفت بلکه خواب وا نمود برای شما نفسهاتان امری را پس صبریست نیکو شاید خدا که بیاورد نزد من ایشان را همه بدرستی که او دانای درست کردار (۸۳) و روی گردانید از ایشان و گفت ای اندوه بر یوسف و سفید شد دو چشمش از اندوه پس او بود خشم خورنده (۸۴) گفتند بخدا که همیشه باشی که یاد کنی یوسف را تا شوی بیمار یا شوی از هلاک‌شدگان (۸۵) گفت جز این نیست که شکایت می‌کنم پریشانی حالم را و اندوهم را بخدا و می‌دانم از خدا آنچه نمی‌دانید (۸۶)

گفت بل آراسته نفس شما

کاری آنکه خواستید از ناروا

پس شکیبایی نمایم پیشه من

نگذرانم شکوه در اندیشه من

شاید ایشان را به من پروردگار

باز آرد جمع بعد از انتظار

زآنکه او داناست بر اسرار من

راستکار و حکمران در کار من

پس ز فرزندان بگردانید روی

جانب بیت الحزن شد باز اوی

زد به یَا أسَفَی عَلَی یُوسُف نَفَس

ای غم یوسف تو با من باش و بس

هر دو چشمش شد ز حزن و غم سفید

خشم فرزندان مر او را بُد مزید

می بگفتندش به وی بس دردناک

از غم یوسف شوی آخر هلاک

عاقبت گردی مریض و ناتوان

یا کُشد اندوهت از دردی چنان

گفت نبود غیر از این کز درد و غم

من شکایت با خدای خود کنم

واگذاریدم بر این اندوه و درد

شکوه نارم جز بر آن خلاّق فرد

در حدیث آمد که چون او در مقال

گفت اَشْکُو وحی شد از ذوالجلال

کای پیمبر یوسف ار هم مرده بود

زنده او را می رساندم بر تو زود

گفت از این مژده دانم از خدا

آنچه را من میندانید آن شما

کرد زو همسایه ای روزی سؤال

کز چه گشتی این چنین بشکسته بال

گفت از اندوه یوسف ای حمید

چشم من شد کور و قد من خمید

وحی بر وی گشت زآن دانای راز

که به خلق از من نمایی شکوه باز

عهد پس کرد او که نارد بر زبان

نام یوسف پیش کس ماند نهان