صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۱۲- سوره یوسف » ۱۴- آیات ۳۷ تا ۴۱

قٰالَ لاٰ یَأْتِیکُمٰا طَعٰامٌ تُرْزَقٰانِهِ إِلاّٰ نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُمٰا ذٰلِکُمٰا مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ (۳۷) وَ اِتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّٰهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ عَلَیْنٰا وَ عَلَی اَلنّٰاسِ‌ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ (۳۸) یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (۳۹) مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ أَمَرَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (۴۰) یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَمّٰا أَحَدُکُمٰا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا اَلْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ اَلْأَمْرُ اَلَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیٰانِ (۴۱)

گفت نیاید شما را طعامی که روزی داده شوید آن را مگر آگاه گردانم شما را بتعبیر این خواب پیش از آنکه بیاید آن طعام شما را این از جمله علمهائیست که آموخته مرا پروردگارم بدرستی که من واگذاشتم کیش گروهی که نمی‌گروند بخدا و ایشان بآخرت ایشانند کافران (۳۷) و پیروی کردم کیش پدرانم را ابراهیم و اسحق و یعقوب نسزد ما را که انباز فرا داریم بخدا هیچ چیز را این از فضل خداست بر ما و بر مردمان و لیکن بیشتر مردمان شکر نمی‌کنند (۳۸) ای دو رفیق زندان آیا خدایان متعدد بهترند یا خدای یگانه غالب بر همه (۳۹) نمی‌پرستید از جز او مگر صاحبان نامهایی را که نامیده آنها را شما و پدرانتان فرو نفرستاده خدایان هیچ حجتی نیست حکم مگر خدای را فرموده است که نپرستید مگر او را اینست دین راست و درست و لیکن بیشتر مردمان نمی‌دانند (۴۰) ای دو رفیق در زندان اما یکی از شما پس بیاشاماند خواجه خود را شراب و اما آن دیگری پس بردار کرده شود پس می‌خورد مرغ از سر او حکم کرده شد کار خوابی که در باب آن تعبیر می‌خواستید (۴۱)

« تعبیر نمودن خواب زندانیان را حضرت یوسف(ع) »

گفت ناید مر طعامی بر شما

که خورید از آن به وقت اقتضا

جز که من بدهم به تأویلش خبر

پیش از آن کآید شما را در نظر

گویم اعنی تا چه آید پیشتان

تا که بر توحید باشد کیشتان

اینکه گفتم کرده تعلیمم خدای

نه از کهانت باشد این یا از هوای

ترک کردم زآنکه من از ناپسند

ملت قومی که بر حق نگروند

هم به دار آخر ایشان کافرند

ز ابتداء بر گمرهی تا آخرند

پیروی بنموده ام هم از رشد

بر رسوم و ملت آباء خود

کوست ابراهیم کامل اعتقاد

هم دگر اسحاق و اسرائیل راد

نیست بهر ما روا کانباز و جفت

با خدا گیریم پیدا و نهفت

نی به او سازیم چیزی ما شریک

وین خود از فضل خدا بر ماست نیک

داده ما را برتری بر کل ناس

اکثر از خلقند لیکن ناسپاس

نعمتیم اعنی که ما بر مردمان

خلق از این نعمت ندارند امتنان

ای دو یار سجن آیا بهتر است

آن خدایان پراکنده که هست

یا خدای واحد القهار کو

غالب و یکتاست اندر جستجو

نی پرستید از ورای او تمام

غیر اسمائی که خود هِشتید نام

مر شما و آبائتان کز رخصتی

حق بنفرستاده بر وی حجتی

بر عبادت نیست فرمان از خدا

جز خدا را از تمام ماسوی

امر کرد از گفتۀ پیغمبران

آنکه نپرستید جز او را عیان

این است دین راست، نادانند لیک

اکثری از مردمان بد یا که نیک

ای دو یار سجنِ من، یک از شما

می شود سه روز دیگر او رها

پس بیاشاماند او مانند پیش

خَمر اندر بزم بر مولای خویش

وآن دگر را کوست طباخ از نصیب

میزنند از حکم شاهش بر صلیب

پس خورند از مغز او بی شک طیور

شد قضاء اینگونه جاری در امور

آنچه را جُستید تأویلش ز من

ممتنع باشد خلافش بی سخن

پس ببردند آن دو را بعد سه روز

مر برون از سجن و پیدا شد رموز