قٰالُوا یٰا نُوحُ قَدْ جٰادَلْتَنٰا فَأَکْثَرْتَ جِدٰالَنٰا فَأْتِنٰا بِمٰا تَعِدُنٰا إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (۳۲) قٰالَ إِنَّمٰا یَأْتِیکُمْ بِهِ اَللّٰهُ إِنْ شٰاءَ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (۳۳) وَ لاٰ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کٰانَ اَللّٰهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۳۴) أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ إِنِ اِفْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرٰامِی وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمّٰا تُجْرِمُونَ (۳۵) وَ أُوحِیَ إِلیٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّٰ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَفْعَلُونَ (۳۶) وَ اِصْنَعِ اَلْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (۳۷) وَ یَصْنَعُ اَلْفُلْکَ وَ کُلَّمٰا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قٰالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّٰا فَإِنّٰا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمٰا تَسْخَرُونَ (۳۸) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذٰابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذٰابٌ مُقِیمٌ (۳۹) حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا وَ فٰارَ اَلتَّنُّورُ قُلْنَا اِحْمِلْ فِیهٰا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ اَلْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ مٰا آمَنَ مَعَهُ إِلاّٰ قَلِیلٌ (۴۰) وَ قٰالَ اِرْکَبُوا فِیهٰا بِسْمِ اَللّٰهِ مَجْرٰاهٰا وَ مُرْسٰاهٰا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۴۱) وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبٰالِ وَ نٰادیٰ نُوحٌ اِبْنَهُ وَ کٰانَ فِی مَعْزِلٍ یٰا بُنَیَّ اِرْکَبْ مَعَنٰا وَ لاٰ تَکُنْ مَعَ اَلْکٰافِرِینَ (۴۲) قٰالَ سَآوِی إِلیٰ جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ اَلْمٰاءِ قٰالَ لاٰ عٰاصِمَ اَلْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ وَ حٰالَ بَیْنَهُمَا اَلْمَوْجُ فَکٰانَ مِنَ اَلْمُغْرَقِینَ (۴۳)
گفتندی ای نوح بدرستی که با ما مجادله کردی پس بسیار گردانیدی جدال را با ما پس بیاور بما آنچه وعده دادی ما را اگر هستی از راستگویان (۳۲) گفت جز این نیست که آورد بشما آن را خدا اگر خواهد و نیستید عاجزکنندگان (۳۳) و سود نمیدهد شما را پند دادیم اگر خواهم که پند دهم شما را اگر خواسته باشد خدا که غایب گرداند شما را اوست پروردگار شما و بسوی او باز میگردند (۳۴) بلکه میگویند بر بافته آن را بگو اگر بر بافته باشم آن را پس بر منست وبال گناه من و من بیزارم از آنچه گناه میکنید (۳۵) و وحی کرده شد بسوی نوح که ایمان نخواهند آورد از قومت هرگز مگر آنکه بدرستی که ایمان آورده پس اندوهگین مباش بآنچه هستند که میکنند (۳۶) و بساز کشتی را بنگاهداشت ما و وحی ما و درخواست مکن مرا در باره آنها که ستم کردند بدرستی که ایشان غرقشدگانند (۳۷) و میساخت کشتی را و هرگاه که بگذشتندی بر او جماعتی از قومش استهزا کردند بر او گفت اگر استهزا میکنید با ما پس بدرستی که ما نیز استهزا میکنیم شما هم چنان که استهزا میکنید (۳۸) پس زود باشد که بدانید آن کس را کهاید او را عذابی که رسوا گرداند او را و فرود آید بر او عذابی دایم (۳۹) تا وقتی که آمد فرمان ما و بر جوشید آن تنور گفتیم بردار در کشتی از هر نر و ماده دو تا و کسانت را مگر آنکه پیشی گرفته بر او گفتار ما و نیز بردار هر که گرویده و نگرویده بودند با او مگر اندکی (۴۰) و گفت سوار شوید در آن بنام خدا در وقت راندنش و وقت باز داشتنش بدرستی که پروردگارم آمرزنده مهربانست (۴۱) و آن میبرد ایشان را در میان موجها که بود چون کوهها و آواز داد نوح پسرش را و بود در کناره از کشتی که ای پسرک من سوار شو با ما و مباش با کافران (۴۲) گفت زود باشم که پناه برم بکوهی که نگاه دارد مرا از آب گفت نیست نگاهدارنده امروز از فرمان خدا مگر آن را که ببخشد و حایل شد میانشان ، موج پس شد از غرقشدگان(۴۳)
قوم گفتندش که بس با ما جدال
کردی ای نوح از جواب و از سؤال
پس بیار آن وعده ای کاندر عذاب
داده ای گر هست قولت بر صواب
گفت نبود غیر از این کآرد خدا
گر که خواهد هر زمان آن بر شما
مر شما عاجز کنندة حق نه اید
سود ندهد نصحتان کافر پی اید
گر غوی خواهد شما را کردگار
پس چه سود از پند و نصح بی شمار
او بود پروردگار بی نیاز
سوی او خواهید گشتن جمله باز
تا کجا بُد زین بیانشان انتباه
در مقام أمی َقُولُونَ افتَرَاه
نوح بافد وحی را بر هم همه
نیست قولش از کلامی ترجمه
بافتم گو وحی را گر من به هم
پس وبال آن بود بر گردنم
من ز اجرام شما باشم بری
نیستم بر حق ز وحی ای مفتری
گفته بعضی بر پیمبر این ضمیر
هست راجع بر کلامی گر بصیر
مشرکان گفتند بافد بر وضوح
مر محمّد (ص) بر هم این اخبار نوح
گفت او از وحیِ حق گر من به هم
بافم از نوح آنچه آرم در قلم
جرم من بر من بود نی بر شما
عاری ام از آنچه گفتید افترا
وحی پس کردیم بر نوح از نهان
قوم تو نارند ایمان بی گمان
جز کسی کآورده ایمان پیش از این
پس مباش از فعلشان اندوهگین
مر بناء کن فُلک را با حفظ ما
هم ز وحی ای کت کنیم اندر بنا
یعنی ار در دانشت باشد خلل
ما خود آموزیمت از وحی آن عمل
هم مخواه از من به هنگام خطاب
کز ستمکاران شود رفع عذاب
زآنکه ایشانند در طوفان غریق
چاره نبود از هلاک این فریق
وقت کشتی ساختن کز پیش او
می گذشتند آن گروه فتنه جو
خاصه از اشراف قوم اندر مثل
می نمودندش تمسخر زآن عمل
طعنه می زد هر کسی بی قاعده
نیست اندر ذکر جمله فایده
دشمن جاهل بسی باشد عیان
که چه باشد طعن و طنزش بر مهان
گفت از من نک کنید این سخریت
سخریت گویم شما را عاقبت
همچنین کامروز استهزاء کنید
زود پس گردید دانا بر وعید
آنکه را کآید ز حق بر وی عذاب
در جهان غرق است در طوفان آب
هم بر او در آخر ت آید فرود
مر عذابی دائم از حکم خلود
نوح پس چون کرد کشتی را تمام
امر ما آمد پس آن دم در مقام
آب از تنّور جوشیدن گرفت
آن چنان کز وی خرد را بُد شگفت
مختلف باشد سخنها در تنور
کآن کجا بوده است از نزدیک و دور
از بیانش نیست چندان حاصلی
عبرت از اصلش تو گیر ار عاقلی
نوح را گفتیم بردار اندر آن
یعنی اندر فُلک زوجین از نشان
ماده و نر از هر آن حیوان دو تن
و اهل خود را جمله از فرزند و زن
جز کسی که یافت پیشی قول ما
بر هلاکش بوده این حکم از قضا
همچنین بردار در فُلک ای نجی
آنکه را کو مؤمن است و ملتجی
کس به وی مؤمن نبود الاّ قلیل
مرد و زن هشتاد بود از هر قبیل
پس به نوح آمد خطاب از کردگار
که تو با قومت به کشتی شو سوار
باز خوانید آن خدای خود به نام
تا شود در آبتان کشتی به رام
چونکه بسم االله گفتندی روان
میشد آن کشتی و ساکن همچنان
گو خدای من غفور است و رحیم
مر شما را منجی از طوفان و بیم
فُلکشان می برد اندر موجها
کآن بُدی چون کوه ها بر اوجها
پس صدا زد نوح آن دم بر پسر
کایستاده بُد ز کشتی دورتر
کای پسر با ما به کشتی شو سوار
هم مشو با کافران همراه و یار
کاندر این روزند ایشان جمله غرق
خواهد از مؤمن، منافق یافت غرق
گفت کنعان، زود میجویم پناه
سوی کوهی دارد او ز آبم نگاه
گفت نوح امروز گر داننده ای
نیست ز امر حق نگهدارنده ای
هیچ کس ممنوع نبود از عذاب
جز کسی کش حق ببخشد در مآب
بگذرد آب از جبال مرتفع
جز به حق باشد پناهی ممتنع
زین قیامت گر به تن داری تو روح
مر پناهی نیست جز کشتیِ نوح
کوه ها اندیشه های خام توست
اندر این کشتی درآ ، کآرام توست
شد کلام نوح با کنعان دراز
زآنکه او را بُد ز کشتی احتراز
یافت طوفان اندر این بین اشتداد
موج حایل شد میانشان ز امتداد
گشت او با کافران در حال غرق
شد خراب از آب یکجا غرب و شرق
کس نماند اندر زمین دارای روح
جز کسی کو بود در کشتیِ نوح
تا به شش مه جمله عالم آب بود
نوح در وی زنده با اصحاب بود