ناصر بخارایی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

جز خار نروید ز گلستان دلم

جان دست فروشسته ز درمان دلم

در کسوت یوسفم به ظاهر لیکن

گرگ آبادیست چاه ویران دلم