گر به چمن بگذرد قامت رعنای تو
سرو بدان سرکشی بوسه دهد پای تو
گل به چنان رنگ و بو زرد شد از روی تو
مه به چنان روشنی تیره شد از رأی تو
گر به تو یک کنج چشم نیم اشارت کنی
هر دو جهان پرشود فتنه و غوغای تو
در نظر قدر تو پست نمود آفتاب
زانکه ز گردون گذشت رفعت بالای تو
صبر که یک لحظه نیست، تا به قیامت کراست
روزی امروز باد وعدهٔ فردای تو
گر تو رکاب از هلال، سازی و تازی به چرخ
خسرو گردون شود، بنده و مولای تو
بر دل ناصر نتافت، مهر رخت ذرهای
قلب مرا کی دهند، نقد تمنای تو