خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷

طریق عشق رهبر برنتابد

جفای دوست داور برنتابد

به عیاری توان رفتن ره عشق

که این ره دامنِ تر برنتابد

هوا چون شحنه شد بر عالم دل

خراج از عقل کمتر برنتابد

سری را کآگهی دادند ازین سِرّ

گران‌باری افسر برنتابد

سرِ معشوق داری سر درانداز

که عاشق زحمت سر برنتابد

به وام از عشق جانی چند برگیر

که یک جان ناز دلبر برنتابد

ز کوی عشق خاقانی برون شو

که او یار قلندر برنتابد