دیوانه گشتم بر رخت، دیوانه را تدبیر چیست
زنجیر بر دستش بنه، او را به از زنجیر چیست
گر من نه سرمستم چرا، آشفته میگویم سخن
ور من نه لایعقل شدم، در عقل من تغییر چیست
چشم تو هر دم میکُشد، صد عاشق من و زندهام
گر طالع من نیست بد، در کار من تقدیر چیست
چون تیرباران بلا، از چشم و ابرو میکنی
بر بسته ترکش برمیان، باز این کمان و تیر چیست
در وقت دیدم ماه را، دوشینه رو بر روی خود
جز آنکه بینم روی تو، خواب مرا تعبیر چیست
گفتی به جانی میدهم بوسی بده گر میدهی
تأخیر تا کی میکنی، موجب در این تأخیر چیست
گر ناصر از زلف و رخت، یک روز بردی کام دل
این گریه در وقت سحر، وان ناله در شبگیر چیست