مرا که نشوهٔ روح از می مغانهٔ توست
دماغ عقل تر از نغمهٔ ترانهٔ توست
نیام چو عود که از چنگ یار مینالد
خروش من همه از نالهٔ چغانهٔ توست
نشان زلف تو آمد ختامهٔ مسک
نشان اگر طلبی شبهه به شانهٔ توست
از آن میان به کناری رضا دهم چو کمر
ازین میان غرضم لطف بیکرانهٔ توست
بهانهای که فضیلت بود نمییابم
امید من همه بر فضل بیبهانهٔ توست
به آسمان سر همت فرو نمیآرد
تنم که معتکف خاک آستانهٔ توست
سمند فکر تو ناصر که تیز میرانی
به فارِسی مثل از ضرب تازیانهٔ توست