صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۷- سوره اعراف » ۱۱- آیات ۸۵ تا ۱۰۲

وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً قٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ قَدْ جٰاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ وَ لاٰ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاٰحِهٰا ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۸۵) وَ لاٰ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرٰاطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ اُذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَ اُنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِینَ (۸۶) وَ إِنْ کٰانَ طٰائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طٰائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّٰی یَحْکُمَ اَللّٰهُ بَیْنَنٰا وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ (۸۷) قٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یٰا شُعَیْبُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا قٰالَ أَ وَ لَوْ کُنّٰا کٰارِهِینَ (۸۸) قَدِ اِفْتَرَیْنٰا عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً إِنْ عُدْنٰا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّٰانَا اَللّٰهُ مِنْهٰا وَ مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَعُودَ فِیهٰا إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ رَبُّنٰا وَسِعَ رَبُّنٰا کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً عَلَی اَللّٰهِ تَوَکَّلْنٰا رَبَّنَا اِفْتَحْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ قَوْمِنٰا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْفٰاتِحِینَ (۸۹) وَ قٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ (۹۰) فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (۹۱) اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کٰانُوا هُمُ اَلْخٰاسِرِینَ (۹۲) فَتَوَلّٰی عَنْهُمْ وَ قٰالَ یٰا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسٰالاٰتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسیٰ عَلیٰ قَوْمٍ کٰافِرِینَ (۹۳) وَ مٰا أَرْسَلْنٰا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّٰ أَخَذْنٰا أَهْلَهٰا بِالْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (۹۴) ثُمَّ بَدَّلْنٰا مَکٰانَ اَلسَّیِّئَةِ اَلْحَسَنَةَ حَتّٰی عَفَوْا وَ قٰالُوا قَدْ مَسَّ آبٰاءَنَا اَلضَّرّٰاءُ وَ اَلسَّرّٰاءُ فَأَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (۹۵) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُریٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (۹۶) أَ فَأَمِنَ أَهْلُ اَلْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنٰا بَیٰاتاً وَ هُمْ نٰائِمُونَ (۹۷) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ اَلْقُریٰ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنٰا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (۹۸) أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اَللّٰهِ فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْخٰاسِرُونَ (۹۹) أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ اَلْأَرْضَ مِنْ‌ بَعْدِ أَهْلِهٰا أَنْ لَوْ نَشٰاءُ أَصَبْنٰاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ (۱۰۰) تِلْکَ اَلْقُریٰ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰائِهٰا وَ لَقَدْ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَمٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمٰا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اَللّٰهُ عَلیٰ قُلُوبِ اَلْکٰافِرِینَ (۱۰۱) وَ مٰا وَجَدْنٰا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنٰا أَکْثَرَهُمْ لَفٰاسِقِینَ (۱۰۲)

و فرستادیم به مدین برادرانشان را شعیب گفت ای قوم من بپرستید خدا را نیست مر شما را هیچ خدایی جز او بتحقیق آمد شما را بینه از پروردگارتان پس تمام کنید پیمانه و ترازو را و کم مکنید از مردم چیزهای ایشان را و فساد مکنید در زمین بعد از اصلاحش آن بهتر است مر شما را اگر هستید گروندگان (۸۵) و منشینید بهر راهی که بیم دهید و باز دارید از راه خدا کسی را که گروید بآن و خواهید او را کژ و یاد کنید هنگامی را که بودید اندک پس بسیار کرد شما را و بنگرید چگونه بود انجام فسادکنندگان (۸۶) و اگر باشد طایفه از شما گرویده باشد بآنچه فرستاده شدم بآن و طایفه نگردیده باشند پس صبر کنید تا حکم کند خدا میان ما و اوست بهترین حکم‌کنندگان (۸۷) گفتند آن جمعی که سرکشی کردند از قومش هر آینه بیرون کنیم ترا البته ای شعیب و آنان که گرویدند با تو از قریه ما یا آنکه باز می‌گردید بکیش ما گفت آیا اگر چه باشیم کراهت‌دارندگان (۸۸) بتحقیق بسته باشیم بر خدا دروغ را اگر باز گردیم در کیش شما پس از آنکه رهانید ما را خدا از آن و نسزد ما را که باز گردیم در آن مگر آنکه بخواهد خدا، پروردگار ما همه چیز را از روی علم، بر خدا توکل کردیم ما، پروردگار ما حکم کن میانه ما و میانه قوم ما بحق و تویی بهترین حکم‌کنندگان (۸۹) و گفتند آن جمعی که کافر بودند از قومش اگر پیروی کردید شعیب را بدرستی که شما آن‌گاه هر آینه زیانکارانید (۹۰) پس گرفتشان زلزله مهیب پس گشتند در سر ایشان فرو مردگان (۹۱) آنان که تکذیب کردند شعیب را گوئیا نبودند در آن، آنان که تکذیب کردند شعیب را بودند ایشان زیانکاران (۹۲) پس رو گردانید از ایشان و گفت ای قوم من بحقیقت رسانیدم شما را پیغامهای پروردگارم و پند دادم شما را پس چگونه اندوه خودم بر گروه کافران (۹۳) و نفرستادیم در قریه هیچ پیغمبری مگر که گرفتیم اهل آن را بسختی و رنجوری باشد که ایشان تضرع کنند (۹۴) پس تبدیل کردیم بجای بدی خوبی را تا بسیار شدند و گفتند بحقیقت مس کردید پدران ما را نجوری و راحت پس گرفتیم ایشان را ناگاه و ایشان نمی‌دانستند (۹۵) و اگر آنکه اهل قریه‌ها گرویده بودند و پرهیز کرده بودند هر آینه گشاده بودیم بر ایشان برکتها از آسمان و زمین و لیکن تکذیب کردند پس گرفتیم ایشان را بآنچه بودند کسب می‌کردند (۹۶) آیا پس ایمن شدند اهل آن قریه‌ها که آید ایشان را عذاب ما شب هنگام و آنها باشند خفتگان (۹۷) آیا ایمن شدند اهل آن قریه‌ها که آید ایشان را عذاب ما چاشتگاه و ایشان بازی می‌کنند (۹۸) آیا پس ایمن شدند از مکر خدا پس ایمن نمی‌شوند از مکر خدا مگر گروه زیانکاران (۹۹) آیا راه ننمود مر آنها را به میراث می‌بردند زمین را از اهلش که اگر می‌خواستیم می‌گرفتیمشان بگناهانشان و مهر می‌زدیم بر دلهاشان پس ایشان نمی‌شنیدند (۱۰۰) این قریه‌ها است می‌خوانیم بر تو از خبرهاشان بتحقیق آمد ایشان را رسولانشان بمعجزات پس نبودند که بگروند بآنچه تکذیب کرده بودند از پیش همچنین مهر می‌زند خدا بر دلهای کافران (۱۰۱) و نیافتیم برای بیشترین ایشان هیچ عهدی و اگر چه یافتیم بیشتر ایشان را هر آینه نافرمانان (۱۰۲)

« در بیان ذکر قوم شعیب علیه السلام »

هم سوی مدین فرستادیم باز

آن برادرشان شعیب دلنواز

بود او هم ز آل مدین در نسب

حق تعالی گفت أخَاهُم زین سبب

گفت یَا قَومَ اعبُدُواْ اللَه، فَاتَّقُواْ

نیست معبودی شما را خود جز او

هم شما را معجزی بس آشکار

آمد اندر امر از پروردگار

گرچه از بهر شعیب اندر کلام

ذکر معجز حق نفرموده به نام

لیک شاید معجزش بود آن عصا

که به موسی داد و می شد اژدها

کیل و میزان را نکو سازید و راست

کم نیارید از حقوق خلق و کاست

در زمین باشید عاری از فساد

بعد اصلاحش که حق کرد از وداد

این شما را بهتر است ار مؤمنید

بر خدا و روز دیگر موقنید

هم نه بنشینید چون دزدان به راه

تا کنید اکراه مردم را به گاه

راه مردم را نبندید از عبور

مالشان ره نیست گیرید ار به زور

هم ندارید از ره حق بازشان

نه شوید از بَددلی غمّازشان

می نشستند آن جماعت در طریق

تا که حقّ راه گیرند از فریق

یا که مردم را به عیب و سرزنش

باز دارند از شعیب حق منش

در طریق حق مجویید اعوجاج

تا نمانده نفس معلول از علاج

منّتش آرید یاد از هر قبیل

چون شما بودید نادار و قلیل

پس شما را کرد افزون در عدد

هم فزونی داد در مال و ولد

بنگرید از مفسدین در اعتبار

تا چسان بودستشان پایان کار

فرقه ای از اهل مدین بر شعیب

داشتند ایمان بی انکار و عیب

فرقه ای هم بوده اند از کافران

داشتند انکارش از حکم و بیان

گفت زآن رو گر گروهی از شما

بگرویدند از ره نور و هدا

بر هر آنچه از موهبت داده شدم

هم بر آن از حق فرستاده شدم

هم گروهی ز اهل انکار و عناد

که نیاوردند ایمان از فساد

مؤمنان را صب ر پس بایست هم

تا که گردد حق میان ما حَکَم

اوست بی شک بهترین حاکمان

مؤمنان و کافران را در میان

قوم گفتند از بزرگان آنکه بود

ما برون از قریه ات سازیم زود

مر تو را با مؤمنان سازیم دور

وین نشان سرکشی بود و غرور

عود اندر ملت خود یا کنید

که بر آن بودید در عین امید

از ره انکار گفت آیا که ما

کارهیم از ملت خام شما

عود چون بر شیء مکروه آوریم

خاصه کاندر دین حق نیک اختریم

کرده باشیم افتراء بر حق ز آز

گر به دین افتراء گردیم باز

ره نباشد تا که برگردیم ما

سوی آن ملت مگر خواهد خدا

أن یَشَآءَ رَبنَا اندر مقال

باشد آن موکول بر امر محال

حق نخواهد یعنی امری را که آن

نیست بر وفق مشیّت در عیان

بر هر آن چیزی رسیده است از قرار

بر طریق علم خود پروردگار

ما توکل بر خدا کردیم و بس

هیچمان نبود تمنّایی به کس

رَبنَا افتَح بین ما و قوم ما

حکم کن یعنی به عدل و استوا

چون تو بهتر فاتحی و حاکمی

در حکومت کاشفی و عالمی

گفت ز اشراف قبیله زآن کسان

که به حق بودند کافر بالعیان

پیروی گر خود نمایید از شعیب

پس شما باشید در خسران و عیب

پس گرفت آن بی هشان را زلزله

جملگی مردند در آن هایله

صبح اندر خانه های خود تمام

مرده بودند از خو اص و از عوام

آنکه میکردند تکذیب شعیب

بودشان سرها فرو پیچان به جیب

گوییا هرگز نبودند اندر آن

مر جسدها اوفتاده بی ز جان

گشت آن تکذیبشان خزی و بدی

دادشان ره بر زیان سرمدی

چون شعیب احوال قوم آن گونه دید

روی گردانید و شد حزنش مزید

از تأسف گفت کای قوم ظلام

من رساندم بر شما از حق پیام

بس نصیحت کردم از شفق و وداد

زآن نشد حاصل شما را جز عناد

پس چرا اندُه خورم بر کافرین

وآن چنان سنگین دلان بییقین

نی فرستادیم ما پیغمبری

در ده و شهری به وجه بهتری

جز که بگرفتیم اهلش را تمام

ما به بَأسَآء و به ضَّرَّآء از مقام

در تضرّع شاید آیند آن رمه

آن نبی را بگروند ایشان همه

تا از ایشان دفع گردد آن بلا

رو کنند از ظلم و عدوان بر خدا

چون نشد تنبیه ایشان را سبب

آن بلاء و محنت و رنج و تعب

پس بَدل کردیم بر جای بلا

صحت و نعمت، نکویی برملا

تا فزون گشتند اندر مال و حال

وآن هم ایشان را سبب شد بر ضلال

حاصل آنکه بر بد و نیک جهان

امتحان کردیم ایشان را عیان

میبگفتند این بد و نیک از قرار

لازمۀ کون است و طبع روزگار

هم رسید آباء ما را در جهان

سختی و شادی ز ادوار زمان

گه فراخی، گاه قحطی بوده است

آن یک اندر رنج و آن آسوده است

باعثش نه کفر و نه ایمان بود

رنج و راحت هست تا دوران بود

پس گرفتیم آن گُره را ناگهان

شاعر ایشان می نبودندی از آن

گر که اهل مکه یا اهل قری

بگرویدندی به خلاّق الوری

هم شدندی عابد و پرهیزکار

وز رسول حق نگشتی بر کنار

ما بر ایشان می گشادیم این یقین

باب برکات از سماوات و زمین

می نمودیم ارض را یعنی فراخ

با وفور نعمت اندر شهر و کاخ

لیک چون کردند تکذیب رسل

سد شد آن ابواب و ماندند از سبل

پس گرفتیم آن کسان را بر عذاب

زآنچه می کردند ایشان اکتساب

پس شدند آیا که ایمن مکیان

از عذاب ما که آید ناگهان

در بیات اعنی که شب بردن به روز

یا که در بیتوته زآن تشویش و سوز

وآنگهی باشند تا ایشان به خواب

آید ایشان را شبیخون عذاب

یا شدند ایمن که آید چاشتگاه

بأس ما و ایشان به لعب اندر به راه

حاصل آنکه بعد تکذیب رسل

چاره نبود از عذاب جزء و کل

یا که گردد روز نازل یا که شب

تا چه باشد اندر آن فرمان رب

ایمن از مکر خدا آیا شدند

که به تکذیب نبیّین آمدند

پس نباشند ایمن از مکر خدا

جز گروه خاسران و اهل خطا

راه میننمود آیا از یقین

بر کسی که گشت میراثش زمین

یعنی آنانکه در آن ساکن شدند

بعد اهلش که در اهلاک آمدند

کرده ضبط خانه و اوقاتشان

می خورند اموال و متروکاتشان

میرسانیم ار که خواهیم از عیان

هم بر ایشان ما جزای ذنبشان

منکشف یعنی به کفار قریش

حق نکرد آیا به هر اندوه و عیش

که به جای آن امم بنشسته اند

دل به مال و ملک ایشان بسته اند

آنکه بر ایشان رسانیم از زمان

خود رساندیم آنچه بر پیشین یان

مُهر بنهادیمشان بر قلب و بند

پس ز روی فهم، ایشان نشنوند

آن قری را خوانده ایم اندر خبر

بر تو ما احوال اهلش سر به سر

آمد ایشان را ز حق پیغمبران

چون شعیب و هود و صالح بالعیان

پس نبودند آنکه ایمان آورند

بر نبیّین بعد آن آیات و پند

آنچه را تکذیب می کردند پیش

مستمر بودن بر انکار خویش

حق تعالی مُهر بنهد همچنان

بر قلوب این قریشی کافران

اکثری زآن قوم را نایافتیم

از وفای عهد زآن رو تافتیم

یعنی آن عهدی که در وقت بلا

می نمودند از مخافت با خدا

یافتیم اندر خفا ء و در علن

اکثری زآن فرقه را پیمان شکن