صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۶- سوره انعام » ۱۱- آیات ۱۲۴ تا ۱۴۰

وَ إِذٰا جٰاءَتْهُمْ آیَةٌ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّٰی نُؤْتیٰ مِثْلَ مٰا أُوتِیَ رُسُلُ اَللّٰهِ اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ سَیُصِیبُ اَلَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغٰارٌ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ عَذٰابٌ شَدِیدٌ بِمٰا کٰانُوا یَمْکُرُونَ (۱۲۴) فَمَنْ یُرِدِ اَللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی اَلسَّمٰاءِ کَذٰلِکَ یَجْعَلُ اَللّٰهُ اَلرِّجْسَ عَلَی اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ (۱۲۵) وَ هٰذٰا صِرٰاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا اَلْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۲۶) لَهُمْ دٰارُ اَلسَّلاٰمِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۷) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ قَدِ اِسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ وَ قٰالَ أَوْلِیٰاؤُهُمْ مِنَ اَلْإِنْسِ رَبَّنَا اِسْتَمْتَعَ بَعْضُنٰا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنٰا أَجَلَنَا اَلَّذِی أَجَّلْتَ لَنٰا قٰالَ اَلنّٰارُ مَثْوٰاکُمْ خٰالِدِینَ فِیهٰا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۱۲۸) وَ کَذٰلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ اَلظّٰالِمِینَ بَعْضاً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (۱۲۹) یٰا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیٰاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقٰاءَ یَوْمِکُمْ هٰذٰا قٰالُوا شَهِدْنٰا عَلیٰ أَنْفُسِنٰا وَ غَرَّتْهُمُ اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا وَ شَهِدُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کٰانُوا کٰافِرِینَ (۱۳۰) ذٰلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ اَلْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهٰا غٰافِلُونَ (۱۳۱) وَ لِکُلٍّ دَرَجٰاتٌ مِمّٰا عَمِلُوا وَ مٰا رَبُّکَ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ (۱۳۲) وَ رَبُّکَ اَلْغَنِیُّ ذُو اَلرَّحْمَةِ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مٰا یَشٰاءُ کَمٰا أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ (۱۳۳) إِنَّ مٰا تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (۱۳۴) قُلْ یٰا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنِّی عٰامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عٰاقِبَةُ اَلدّٰارِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ (۱۳۵) وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ مِمّٰا ذَرَأَ مِنَ اَلْحَرْثِ وَ اَلْأَنْعٰامِ نَصِیباً فَقٰالُوا هٰذٰا لِلّٰهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هٰذٰا لِشُرَکٰائِنٰا فَمٰا کٰانَ لِشُرَکٰائِهِمْ فَلاٰ یَصِلُ إِلَی اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانَ لِلّٰهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلیٰ شُرَکٰائِهِمْ سٰاءَ مٰا یَحْکُمُونَ (۱۳۶) وَ کَذٰلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاٰدِهِمْ شُرَکٰاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا یَفْتَرُونَ (۱۳۷) وَ قٰالُوا هٰذِهِ أَنْعٰامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لاٰ یَطْعَمُهٰا إِلاّٰ مَنْ نَشٰاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعٰامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهٰا وَ أَنْعٰامٌ لاٰ یَذْکُرُونَ اِسْمَ اَللّٰهِ عَلَیْهَا اِفْتِرٰاءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِمٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (۱۳۸) وَ قٰالُوا مٰا فِی بُطُونِ هٰذِهِ اَلْأَنْعٰامِ خٰالِصَةٌ لِذُکُورِنٰا وَ مُحَرَّمٌ عَلیٰ أَزْوٰاجِنٰا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکٰاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۱۳۹) قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلاٰدَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مٰا رَزَقَهُمُ اَللّٰهُ اِفْتِرٰاءً عَلَی اَللّٰهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ (۱۴۰)

و چون آید ایشان را آیتی گویند هرگز نگرویم تا آنکه داده شویم مانند آنچه داده شد برسولان خدا خدا داناتر است که کجا می‌گرداند رسالتش را زود باشد که برسد آنان را که گناه کردند خواری نزد خدا و عذابی سخت بسبب بودنشان که مکر می‌کردند (۱۲۴) پس کسی که بخواهد خدا که راه نماید او را می‌گشاید سینه او را از برای اسلام و کسی را که بخواهد که اضلال کند او را می‌گرداند سینه او را تنگ بسیار تنگ گویا بالا می‌رود در آسمان همچنین می‌گرداند خدا عذاب را بر آنان که نمی‌گروند (۱۲۵) و اینست راه پروردگار تو که راست است بحقیقت تفصیل دادیم آیتها را برای گروهی که پند می‌پذیرند (۱۲۶) از برای ایشانست سرای سلامت نزد پروردگارشان و او ولی ایشانست بآنچه هستند که می‌کنند (۱۲۷) و روزی که حشر کند ایشان را همه ای گروه جن بحقیقت بسیار گردانیدید از آدمیان و گفتند دوستانشان از آدمیان پروردگار ما برخوردار شدند برخی از ما ببرخی و رسیدیم ما باجلمان که تعیین کردی از برای ما گفت آتش مسکن شماست جاودانیان در آن مگر آنچه خواست خدا بدرستی که پروردگار تو درست کردار داناست (۱۲۸) و همچنین صاحب اختیار می‌گردانیم برخی از ستمکاران را بر برخی بسبب آنچه هستند که کسب می‌کردند (۱۲۹) ای گروه جن و انس آیا نیامد شما را رسولانی چند از شما که بخوانند بر شما آیتهای مرا و بیم دهند شما را از رسیدن روزتان این روز گفتند گواهی دادیم بر خودهامان و فریب داد ایشان را زندگانی دنیا و گواهی دادند بر خودهاشان که ایشان بودند کافران (۱۳۰) آن از اینست که نیست پروردگارت هلاک‌کننده اهل قریه‌ها را بستم و اهلشان بشاند غافلان (۱۳۱) و از برای هر یک مراتبی است از آنچه کردند و نیست پروردگارت غافل از آنچه می‌کنند (۱۳۲) و پروردگارت بینیاز صاحب رحمت است اگر خواهد می‌برد شما را و جانشین می‌گرداند از بعد شما آنچه را خواهد هم چنان که پدید آورد شما را از فرزندان جمعی دیگر (۱۳۳) بدرستی که آنچه وعده کرده شده‌اید هر آینه آینده است و نیستید شما عاجزکنندگان (۱۳۴) بگو ای قوم من کار کنید بر وفق توانایی خود بدرستی که من عمل کننده‌ام پس زود باشد که بدانید کسی را که می‌باشد مر او را عاقبت آن سرای بدرستی که رستگار نمی‌شوند ستمکاران (۱۳۵) و گردانیدند از برای خدا از آنچه آفرید از کشت و شتر و گاو و گوسفند بهره پس گفتند این از برای خداست بگمان فاسدشان و این از برای انبازان ماست پس آنچه باشد از برای انبازانشان پس نمی‌رسد بخدا و آنچه باشد از برای خدا پس آن می‌رسد بانبازانشان بد است آنچه حکم می‌کنند (۱۳۶) و همچنین آرایش دادند از برای بسیاری از مشرکان کشتن اولادشان را انبازانشان تا هلاک سازند ایشان را و تا ملتبس گردانند بر ایشان دینشان را و اگر خواسته بود خدا نمی‌کردند آن را پس واگذار ایشان را بآنچه مبندند بدروغ (۱۳۷) و گفتند این شتر و گاو و گوسفند و کشتی است که حرام است نمی‌خورند آنها را مگر کسی که می‌خواهیم بگمان فاسدشان و شتر و گاو و گوسفند که حرام گردانیده شد پشتهاشان و شتر و گاو و گوسفندیست که یاد نمی‌کنند نام خدا را بر آنها دروغ بستنی بر او زود باشد که جزا دهد ایشان را بسبب بودنشان که افترا می‌کردند (۱۳۸) و گفتند آنچه در شکم این شتر و گاو و گوسفند است خالص از برای مردان ما است و حرام است بر جفتهای ما و اگر باشد مردار پس ایشان در آن انبازانند زود باشد جزا دهد ایشان را وصفشان بدرستی که او حکیم داناست (۱۳۹) بتحقیق زیان کردند آنان که کشتند اولادشان را بکم خردی بدون دانش و حرام گردانیدند آنچه روزی کردشان خدا از راه دروغ بستن بر خدا بدرستی که گمراه شدند و نبودند هدایت‌یافتگان (۱۴۰)

چون بر ایشان آیتی آید چنین

از حسد گویند ناریم از یقین

ما به این ایمان مگر کآید به ما

مثل آنچه داده شد بر انبیا

حق تعالی خود بر این داناتر است

بر ر سالت تا چه نفسی درخور است

هم بر آن شایسته تر داند ورا

در رسالت خاص گرداند ورا

این نه بر مال است و جاه و نی به سن

بلکه خواهد عقل و قلب مطمئن

زود باشد که رسد بر آن کسان

که به کفر ایشان شدند از مجرمان

خواری و رسوایی از نزد خدا

هم عذابی سخت زآن کبر و ریا

از ره مکری که کردند آن کسان

از عناد و بددلی با مؤمنان

پس هر آن کس که می خواهد خدا

که نماید ره مر او را بر هدا

شرح صدر او را دهد بر متصل

هم بر اسلامش گشاید باب دل

وآنکه را خواهد که بگذارد فرو

پس بگرداند هم از ایمانش رو

سینه اش را تنگ سازد آن چنان

که گشایش را در او نبود زمان

سخت آید قول حقش از عمی

که رود خواهد تو گویی بر سما

خواهد اعنی تا گریزد در زمن

سوی گردون ز استماع آن سخن

همچنین سازد مسلط حق بر او

رجس یعنی لعنت و رنج دوتو

نی که حق مانع بود او را به حال

تا شود برهان جبری در فعال

بلکه چون او از حق آرد اعتراض

حق کند او را مدد در انقباض

چون ز حق خواهی هدایت یا رشد

مینماید او تو را بی شک مدد

ور نخواهی زو هدایت بد شود

بر تو ابواب هدایت سد شود

راست باشد وین ره از پروردگار

نیست در وی اعوجاج و اضطرار

ما بیان کردیم آیتها تمام

پند تا گیرند بر وی خاص و عام

این مر ایشان را سلامت خانه ای است

وز مکاره نزد حق کاشانه ای است

اندر آن باشند در امن و امان

از حوادث وز تصاریف زمان

او ولیّ است آن کسان را در دو کون

آنچه کردند از عمل هم یار و عون

یاد کن روزی که محشور این رمه

ز انس و جن گردند در موقف همه

یعنی اعضاء و قوی و ارکان و وهم

داند این داننده با عقل و فهم

پس به دیوان آید امر از کردگار

بر قَدِ استَکْثَرْتُم اعنی بیشمار

یافتید ار انسیان را کز شقاق

بر شما باشند تابع در سیاق

می بگویند اولیاشان از بشر

که به فرمانش ان بُدند از پا و سر

ربنَا استَمتَع بِبعضٍ بعضُنَا

زین گُره بودیم برخوردار ما

جن ز آدم،آدم از جن منتفع

بر مراد خود بُدندی مجتمع

ما به آن وقتی رسیدیم ای خدا

که مقرر کرده بودی بهر ما

وآن زمان بعث باشد یا که موت

اعتراف است این بر آنچه گشته فوت

یعنی از شیطان و اتباع هوی

آنچه طاعت کرده اند و اقتدی

گوید آتش جاودان جای شماست

جز که خواهد حق تعالی آنچه خواست

باشد آن پروردگارت بس حکیم

هم به حال انس و وضع جن، علیم

همچنین بر بعضی از اهل ستم

ما مسلط بعض را سازیم هم

بر سزای آنچه کردند اکتساب

از معاصی وز مناهی بی حساب

حق چو راضی باشد از قومی کبیر

بهرشان اخیار را سازد امیر

ور نباشد راضی، از اشرارشان

سویشان سازد مسلط بر نشان

تا که ایشان را بر اعمال قبیح

هم جزاء باشد به تعذیب صریح

زآنکه حق باشد مقلّب بر قلوب

خاصه بر قلب ملوک از زشت و خوب

ره غلط رفت ار که شاهی راه دان

آن مدان از شه ز شاهنشاه دان

گفت حیدر(ع) ترک معروف ار کنید

بر شما گردد مسلط هر پلید

ای گروه جن و انس اندر سبل

بر شما آیا ز حق نامد رسل

بر شما خواندند آیات و کتاب

بیمتان دادند از حشر و حساب

آن لِقَآء یومِکُم هذَا تمام

بود زین روز مهول و زین قیام

در جواب آیند ایشان که اعتراف

هستمان بر نفس خویش اندر خلاف

غرّه ایشان را حیات دنیوی

کرده بُد کز نفسشان بُد پیروی

شد فراموش آن گهآنشان موت و نشر

یادشان آورد هول روز حشر

پس گواهی بر نفوس خود دهند

که بُدند از کافران بد پسند

شأن ارسال رسولان از خداست

ذَلِک أن لَّم یکُنْ ربک بجاست

نیست مهلک بر قُری پروردگار

زآن ستمها که نمایند آشکار

وآنگهی باشند غافل آن فرق

سویشان نارفته پیغمبر ز حق

حجتش تا بر کسی ناید تمام

از ره تبلیغ و احکام و کلام

نه کسی گردد مؤاخذ زو به قهر

نه هلاک از اهل ده یا اهل شهر

ز اهل تکلیف ار غنی یا بینواست

هر کسی را در عملها رتبه هاست

نیست آن پروردگارت بی خبر

از فعال اهل خیر و اهل شرّ

هم بود پروردگارت بی نیاز

از عبادتهای خلقان جمله باز

بر خلایق ذات او ذو رحمت است

محض رحمت امر او بر طاعت است

تا که گردد موجب تجلیلشان

نی که خواهد نفعی از تکمیلشان

إن یشَأ یُذْهِبکُم ار خواهد برد

او شما را یعنی آنسان کآورد

وآنکه را خواهد نماید جانشین

بر شما بعد از شما اندر زمین

همچنان که کردتان اندر اثر

ظاهر از ذریّهای قومی دگر

که شما هستید آنها را نتاج

بس بود حق بر شما بی احتیاج

لیک ابقای شما سلطان جود

میکند محض ترحّم در نمود

غیر از این نبود به هر چه از رب دین

وعده داده می شوید، آمد یقین

هم شما عاجز کنندة حق نه اید

در فرار از قادر مطلق نه اید

گو کنید ای قوم هر کاری که آن

بر شما ممکن بود اندر مکان

آنچه یعنی در تمکّن هستتان

آن عمل آید به کفر از دستتان

زآنکه من هم عاملم اندر یقین

در شکیبائی و در ترویج دین

کرد خواهم آنچه بتوانم به کار

بخت و اقبال ار دهد پروردگار

زود باشد پس که تا دانید باز

آنکه هست او را ز عون بی نیاز

دار عقبی، نی سرای آب و گل

آخر نیکو و حال معتدل

زآنکه ظالم نیست هرگز رستگار

باش تا گلها پدید آید ز خار

می بگرداندند از بهر خدا

آنچه را او آفریده است از عطا

یعنی از اَنعام و حرث آن ابلهان

بهره دادی بر خدا و بر بتان

زعمشان بود اینکه تا بدهند سهم

بر خدا و بر شریکان بی ز فهم

می بگفتند این است مر حق را نصیب

وین بود حقّ شریکان از حبیب

آن نصیبی که شریکان را بود

پس نخواهد بر خدا هرگز رسد

وآنکه باشد مر خدا را بهره او

بر شریکان می رسد بی گفتگو

لاجرم بهر شریکان نیک تر

بهره بر میداشتند از ماحضَر

حق بود یعنی توانگر در بسیج

حاجتش نبود به مال خلق هیچ

وین شریکانی که از چوبند و سنگ

بس ضعیفند و فقیر و دست تنگ

حکم ایشان بس بد اندر قسمت است

کی خدا را با خلایق شرکت است

همچنین آراسته دیو لعین

بر کثیری از گروه مشرکین

قتل فرزندانشان را در عمل

آن شریکانشان که دیوند و دغل

قتل اولاد است قصد ا ز آنکه سهل

دختران را می بکشتندی ز جهل

مینمودند آنچه بُد مقدورشان

دختران را زنده اندر گورشان

کشتن دختر روا می داشتند

بهر خویش آن ننگ می پنداشتند

یا که بر تحریک سدنه جاهلان

طفل خود کُشتندی از بهر بتان

بود بس شایع خود این فعل شنیع

اندر اعراب از شریف و از وضیع

یا که دیوان یا که خدام حرم

داشتندی بازشان بر آن ستم

تا برند از راهشان زآن فعل شوم

دینشان پوشند بر لبس رسوم

ور خدا می خواست این فعل خسیس

کس نمی کردی به اغوای بلیس

پس مر ایشان را به حال خود گذار

زآنچه بستند افتراء بر کردگار

گفتی این اَ نعام و حرث از اختیار

بهر ما باشد حرام و ناگوار

کس نبخشد هم نباید خورد از آن

جز که ما خواهیم و بدهیم از عیان

شرح آن بگذشت اندر مائده

نیست بر تکرار شرحش فائده

چارپایان را حرام است ار سوار

کس شود یا بر نهد بر پشت بار

هم بر آن اَنعام می نارند یاد

اسم حق را در مقام اعتماد

نسبتش دادند بر حق ز افتراء

زود یابند از دروغ خود جزاء

هم بگفتند آنچه باشد در بطون

چارپایان را به وجه آزمون

خالص است و خاص بر مردان ما

هم محرّم بهر ازواج و نسا

زنده گر باشد و گر میته است لیک

مرد و زن باشند در اکلش شریک

زود ایشان را دهد پاداش حق

وصف کردند آنچه بر کذب آن فرق

حق حکیم اندر امور و علت است

آگه از اسرار حلّ و حرمت است

در زیان ماندند و گم کردند ره

آنکه فرزندان بکشتند از سفه

بی ز علمی یعنی آن از جهل بود

قتل فرزندان بر ایشان سهل بود

دختران را بعضی اعراب از غرور

زنده میکردند بر ناحق به گور

یا بُد از ترس اسیری در سبب

قتل و غارت بُد چو شایع در عرب

یا ز ترس آنکه بایدشان جهاز

داد وقت شوهر از هر چیز باز

حق تعالی رزقشان می داد و جان

وآن سفیهان را بُد این عزم و گمان

ساختند آن را حرام از ناروا

که بر ایشان کرده بُد روزی خدا

زآنچه بستند افتراء بر حق ز جهل

گم شدند و گمرهیشان شد به سهل

هم نباشند آن گروه از مهتدین

اندر آئین صواب و راه دین