صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۶- سوره انعام » ۶- آیات ۵۴ تا ۶۵

وَ إِذٰا جٰاءَکَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلیٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۵۴) وَ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ اَلْمُجْرِمِینَ (۵۵) قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِینَ (۵۶) قُلْ إِنِّی عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِی مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ یَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ اَلْفٰاصِلِینَ (۵۷) قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ اَلْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِینَ (۵۸) وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّٰ یَعْلَمُهٰا وَ لاٰ حَبَّةٍ فِی ظُلُمٰاتِ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ یٰابِسٍ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ (۵۹) وَ هُوَ اَلَّذِی یَتَوَفّٰاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مٰا جَرَحْتُمْ بِالنَّهٰارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضیٰ أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۶۰) وَ هُوَ اَلْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنٰا وَ هُمْ لاٰ یُفَرِّطُونَ (۶۱) ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اَللّٰهِ مَوْلاٰهُمُ اَلْحَقِّ أَلاٰ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْحٰاسِبِینَ (۶۲) قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمٰاتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجٰانٰا مِنْ هٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ (۶۳) قُلِ اَللّٰهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهٰا وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ (۶۴) قُلْ هُوَ اَلْقٰادِرُ عَلیٰ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذٰاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (۶۵)

و چون آیند ترا آنان که می‌گروند بآیتهای ما پس بگو سلام بر شما نوشته پروردگار شما بر خودش رحمت بدرستی که کسی کرد از شما بدی را بنادانی پس توبه کرد پس از آن و صالح شد پس بدرستی که خدا آمرزنده مهربانست (۵۴) و همچنین تفصیل می‌دهیم آیتها را و تا روشن شود راه گناهکاران (۵۵) بگو بدرستی که من نهی کرده شدم که بپرستم آنان که می‌خوانند از جز خدا بگو پیروی نمی‌کنم مرادهای شما را بحقیقت گمراه شده باشم آن‌گاه و نباشم از هدایت‌یافتگان (۵۶) بگو بدرستی که من بر دلیلی روشنم از پروردگارم و تکذیب کردید آن را نیست نزد من آنچه را می‌شتابید بآن نیست حکم مگر خدا را بیان می‌کند حق را و اوست بهترین حکم‌کنندگان (۵۷) بگو اگر آنکه بود نزد من آنچه بشتاب می‌خواهید آن را هر آینه گذارده شده بود کار میان من و میان شما و خدا داناتر است بستمکاران (۵۸) و نزد اوست کلیدهای غیب نمی‌دانید آن را مگر او و می‌داند آنچه در بیابان و دریاست و ساقط نمی‌شود هیچ برگی مگر که می‌داند آن را و نه دانه در تاریکیهای زمین و نه تری و نه خشکی مگر که در کتابی باشد روشن کننده (۵۹) و اوست که متوفی می‌کند شما را بشب و می‌داند آنچه کسب کردید بروز پس می‌انگیزاند شما را در روز تا تمام کرده شوند اجل نام برده شده پس بسوی اوست مرجع شما پس خبر دهد شما را بآنچه بودید که می‌کردید (۶۰) و اوست غالب فوق بندگانش و می‌فرستد بر شما نگهبانان تا چون بیاید یکی از شما را مرگ بمیرانند او را فرستاده‌های ما و ایشان تقصیر نمی‌کنند (۶۱) پس بازگردانیده می‌شوند بسوی خدا خداوندشان که حق است آگاه باشید مر او راست حکم و اوست سریع‌تر حساب‌کنندگان (۶۲) بگو کیست که می‌رهاند شما را از تاریکیهای برّ و بحر می‌خوانیدش بزاری و نهانی که اگر برهاند ما را از این هر آینه باشیم از شکرگزاران (۶۳) بگو خدا می‌رهاند شما را از آن و از هر اندوهی پس شما شرک می‌آورید (۶۴) بگو اوست قادر بر آنکه برانگیزد بر شما عذابی از زبرتان یا از زیر پاهاتان یا بهم اندازدتان گروه‌هایی غیر متفق و بچشاند برخی از شما را آسیب برخی بنگر چگونه می‌گردانیم آیتها را باشد که ایشان بفهمند (۶۵)

بر تو چون آیند آنان کز نشان

هست بر آیات ما ایمانشان

پس سلام آن قوم را گو بر شما

زآنکه در علم و عمل دارند پا

حاصل اینکه یافت این آیت نزول

بهر درویشان صابر بر رسول

فقر گرچه برده از بنیادشان

نیست چیزی غیر حق بر یادشان

جوعشان قوت است و عریانی لباس

در دل آزادند از حزن و هراس

بر یکی از کاملان در اشتغال

آمد الهام این چنین از ذوالجلال

کاین یم ای داناست مالامال دُر

یعنی از طاعات اهل راه پُر

آن متاعی کاندر این درگاه نیست

گر بیاری، طالبِ آن شاه غنی است

گفت یا رب، چیست آن بنما رهم

از کرم کن زآنچه گفتی آگهم

گفت آن باشد متاع انکسار

نیستی و عجز و فقر و اضطرار

ناامیدی، ناتوانی، بی کسی

ضعف و ناداری و فقد و مفلسی

گفت زآن رو بر رسول نیکنام

چونکه آیندت بر ایشان کن سلام

گو نوشته بر شما پروردگار

رحمت اندر ذات خود لیل و نهار

هر که کرد او از شما بد در عمل

جاهل از پاداش آن وز ماحصل

بعد ا ز آن پس توبه کرد از فعل خود

هم نمود اصلاح آن کردار بد

پس حق آمرزنده است و مهربان

بگذرد زود از خطای مجرمان

همچنین تفصیل بدهیم از کتاب

هر یک این آیات را با فصل و باب

تا شود روشن طریق مجرمین

باطل از حق فرق یابد همچنین

گو مرا نهی از پرستش کرده اند

آنچه را خوانید جز حق در پسند

گو نگردم تابع اهوائتان

گمره آیم گر شوم تابع بر آن

من نباشم وآنگهی از مهتدین

گو منم بر حجتی از رب دین

مشرکان گفتند تا چند از عذاب

میکنی تخویف ما را در خطاب

از عقوبت آنچه بتوانی به ما

وارد آور تا ببینیم از قضا

آمد این آیت به وجه انحصار

که منم بر حجت از پروردگار

میکنید آنچه شما تکذیب آن

مر شریک آرید او را از بتان

نیست آن در نزد من یعنی عذاب

که شما بر وی کنید اینسان شتاب

ز آسمان گویید بر ما سنگ بار

نیست آن با من، بود با کردگار

حکم در تعجیل و تأخیر عذاب

نیست جز حق را و این باشد صواب

حق بود با قصه های صدق راست

که نمود اخبار بر چیزی که خواست

اوست خَیرُ الفَاصِلِین یعنی خدا

حق و باطل را ز هم سازد جدا

گو اگر در نزد من بودی عذاب

یا بر آن قادر بُدم در هیچ باب

کی بُدی حاجت بر استعجالتان

امر واقع گشته بُد در حالتان

یعنی اندر بین ما با صد شتاب

گشته بودی آنچه باید ز انقلاب

مینمودم بر شما جاری به خشم

آنچه دارم بر نزولش باز چشم

یعنی ار بر دست من بودی بلا

کرده بودم بر شما نازل به جا

لیک حق بر ظالمان داناتر است

تا بر ایشان کی زمان کیفر است

هم به نزد اوست مخزنهای غیب

کس نداند غیر او مأوای غیب

وآنچه باشد در میان بحر و برّ

از جماد و از نبات و جانور

یا مراد از بحر و برّ اندر وجود

عالم غیب است و اعیان شهود

یا مراد از جهر و سرّ ممکنات

همچنان کاندر بهار و دی نبات

در بهاران سرکشد از هر شجر

صد هزار اشکوفه و برگ و ثمر

چون خزان آید عروس نوبهار

ریزد از تن حلّه های مستعار

کس ندانست این همه فرّ و شئون

بر کجا رفت از کجا آمد برون

هیچ برگی می نیفتد از درخت

جز که او می داند آن را هم به سخت

هم نیفتد دانه ای اندر زمین

تا در آن ظلمت شود روشن جبین

هم نباشد نامی از خشک و ترش

کآن نباشد ثبت اندر دفترش

لوح محفوظ است مقصود از کتاب

کاندر او اشیاست ثبت از فصل و باب

یا که علم حق کز آن دریا چو موج

گشت ظاهر جمله اشیاء فوج فوج

یعنی آنچه هست در غیب و شهود

جمله ثبت لوح علم است از حدود

علم ذاتی آن کتاب انور است

که ورا تفصیل و اجمال اندر است

اوست آن کس که بخواباند به شب

مر شما را تا بمانید از تعب

روحتان در شب کند قبض او به حسب

هم بداند روز کردید آنچه کسب

اختصاص نسبت شب بهر نوم

هست عادت و اکتساب از بهر یوم

پس برانگیزاند اندر روزتان

موت و بعث کل ز جزئی می بدان

ثابت است این موت و بعث اندر بشر

تا زمان زندگی آید به سر

خوابی آید مر شما را بس گران

که میسّر نیست بیداری از آن

سوی او گردید بر تفصیل باز

بر حقیقت رو نمایید از مجاز

در قیامت پس کند آگاهتان

زآنچه باشد از عمل همراهتان

یعنی اندر شب چو جیفه از کمین

میشوید افکنده بر روی زمین

زآنچه کردستید در روز اکتساب

حق بود آگاه، وز آن دارد حساب

پس بمیراند شما را سر به سر

پس به حشر از بعثتان بدهد خبر

قدرت حق است فوق بندگان

وآنچه باشد در گمان این و آن

می فرستد هم نگهبان از کمین

بر شما یعنی کرام الکاتبین

تا که باشد مشرف احوالتان

آورند اندر حساب اعمالتان

موت آید تا یکی را از شما

جانش بردارد ملایک بر سما

زآن توفّی هیچشان تقصیر نیست

واندر آن تقدیم یا تأخیر نیست

چارده تن از ملَک تنزیل را

تابعند آن جمله عزرائیل را

هفت از رحمت دگر هفت از غضب

وز شئون عقل و نفس اندر طلب

نفس باشد جمله میلش بر هوی

بهر او مُردن بود قهر و بلا

عقل باشد جمله اُنسش با صلاح

بهر او مُردن بود فوز و فلاح

هفت اعضاء هر یکی را دو ملک

بر ظهور خیر و شرّ باشد محک

پس به حکم ثُم رُدّواْ سوی حق

بازگردند این تمام ماخَلَق

آنکه او مولاست بی فقد و قصور

بندگان خویش را اندر امور

می بدانید اینکه حکم از وی بود

هم وی اسرع بر حساب نیک و بد

گو که از ظلمات برّ و بحر هم

که رهانَد مر شما را دم به دم

یعنی اندر هر دمی در بحر و برّ

مبتلاء باشند قومی در نظر

زآن همه حیرانی و اندوه و درد

کیست برهاننده جز خلاّق فرد

منجی خود را ز روی اضطرار

خود شما خوانید پنهان و آشکار

خواندن از روی تضرّع هم خفاء

از زبان و قلب باشد در دعاء

می بگویند ار که زین محنت نجات

بدهد او داریم بر شکر التفات

گو خدا بخشد نجات از آن ظلم

وز هر آن کَربی که آید در قلم

پس به شرک آیند باز از آزمون

بر نشان ثُم أنْتُم تُشْرِکُون

گو توانا باشد او کز فوقتان

بر فرستد حق عذابی بس گران

یا که از تحت قدمهاتان چو آب

همچو بر فرعونیان جو شد عذاب

حاکم ظالم، عذاب فوق دان

ظلم او بر حلق کافر طوق دان

وآن زنان و بندگان بد معاش

آن عذاب تحت رِجلند و بلاش

یا درآمیزد گروه اندر گروه

مر شما را با هم از روی ستوه

هر گروهی را به یک میل و هوی

وآن دگر را برخلاف مدعی

تا که انجامد تخالف بر قتال

سالها مانید با هم در جدال

یا که بعضی را چشاند از شما

رنج بعض دیگر از هر ناروا

وین شقوقش در خلایق بی حد است

با تو بینی بی جهت شخصی بد است

بوده نی در مُلک و مالی شرکتی

بأس بعض این است در هر نسبتی

بین که گردانیم چون آیات را

تا مگر فهمند زآن اوقات را