صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۴- سوره نساء » ۲۹- آیات ۱۵۴ تا ۱۵۷

فَبِمٰا نَقْضِهِمْ مِیثٰاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ قَتْلِهِمُ اَلْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنٰا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اَللّٰهُ عَلَیْهٰا بِکُفْرِهِمْ فَلاٰ یُؤْمِنُونَ إِلاّٰ قَلِیلاً (۱۵۵) وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلیٰ مَرْیَمَ بُهْتٰاناً عَظِیماً (۱۵۶) وَ قَوْلِهِمْ إِنّٰا قَتَلْنَا اَلْمَسِیحَ عِیسَی اِبْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اَللّٰهِ وَ مٰا قَتَلُوهُ وَ مٰا صَلَبُوهُ وَ لٰکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ اَلَّذِینَ اِخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مٰا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اِتِّبٰاعَ اَلظَّنِّ وَ مٰا قَتَلُوهُ یَقِیناً (۱۵۷)

پس بجهة شکستن ایشان پیمانشان را و کفرشان بآیتهای خدا و کشتن ایشان پیغمبران را بناحق و گفتار ایشان که دلهای ما در غلافست بلکه مهر زد خدا بر آنها بسبب کفرشان پس نمی‌گروند مگر اندکی (۱۵۵) و بسبب کفرشان و گفتارشان بر مریم دروغی بزرگ (۱۵۶) و گفتارشان که ما کشتیم مسیح عیسی پسر مریم را که رسول خداست و نکشتند او را و نه بردار کردندش و لیکن شبهه شد مر ایشان را و بدرستی که آنان که اختلاف کردند در آن هر آینه در شکند از آن نیست مر ایشان را بآن هیچ علمی مگر پیروی کردن گمان و نه کشتندش بیگمان (۱۵۷)

پس به نقض عهد و میثاق آمدند

هم به آیات خدا کافر شدند

کشتن پیغمبران بر غیر حق

وآن غلط گفتارشان بر بی نَسق

که قلوب ماست دانش را غلاف

بی نیازیم از تعلّم بی خلاف

بر رموز علم الله ناقدیم

نی ز کس از راه دانش فاقدیم

یا مراد از غُلف آن باشد که نیست

فهم گفتار تو ما را کآن ز چیست

بل خدا در قلبشان بنهاده مهر

تا که نشناسند ناپاکی ز طُهر

بود این از کفر ایشان بی شکی

نآورند ایمان پس الاّ اندکی

هم ز کفری قوم آن قوم ظلیم

کآن به مریم بود بهتانی عظیم

« (در بیان اجماع یهود بر قتل عیسی(ع) و چگونگی آن حال »

همچنین گفتند کُشتیم از یقین

ما مسیح ابن مریم را ز کین

آنکه می گفت او فرستادة خداست

بر سبیل طنز گفتند این نه راست

ذکر نیکو در مکان زشت بود

که از ایشان گشت صادر وز جحود

نه بکشتند و نه بر دارش زدند

شُبهه شد لیک آن به قوم بد پسند

بود تفصیل اینکه عیسی در حدود

چونکه ساعی گشت در نفی یهود

وآن یهودان کج اندیش و قبیح

یک جهت گشتند در قتل مسیح

مختفی گردید او در خانه ای

با خواص خویش چون دردانه ای

وآن جماعت هر طرف در جستجوی

تا که آرندش به کف در شهر و کوی

تا که او را در سرایی یافتند

بهر قتلش اندر آن بشتافتند

چند قول است اندر این معنی تمام

ذکر هر یک لازم آمد در کلام

بود طیثانوش نامی از یهود

شد به قتل عیسی اندر حجره زود

برد عیسی را ز روزن جبرئیل

شد زمان فحصِ مرد آنجا طویل

ظنّ قوم این شد که عیسی ز اضطرار

هست با آن مرد اندر کارزار

پس یهودا کو رئیس قوم بود

گشت اندر حجره داخل با یهود

دید عیسی را نه طیثانوش را

شبه عیسی گشت او روپوش را

بر گمانش کوست عیسی پس به تیغ

در زمان کُشتند او را بی دریغ

هر چه گفت او، من فلانم نی مسیح

کس نکرد از وی قبول آن را صریح

خون یار خویشتن را ریختند

وز درختی مر ورا آویختند

پس شدند اندر نزاع و گفتگو

که گر این عیسی است طیثانوش کو

قول دیگر آنکه عیسی بد نهان

با حواری در سرایی ناگهان

دشمنان بردند بر آن خانه پی

ریختند آنجا به قصد قتل وی

جمله را دیدند بر شکل مسیح

گفت هر کس کاین بود سحری صریح

گر نشان بدهید عیسی را به ما

کز شما باشد کدام آن مقتدا

مابقی گردید از کشتن خلاص

ور نه یکجا را کُشیم از عام و خاص

گفت عیسی با حواری کز شما

کیست کو بر من کند جان را فدا

تا کشند او را به جای من یهود

نیک مردی زآن میان برخواست زود

گفت عیسای مسیح اینک منم

گر شما را هست قصد کشتنم

پس ورا کشتند و بستندش به دار

مشتبه زین رو بر ایشان گشت کار

قول دیگر از حواریان یکی

بد منافق با مسیح او بیشکی

سی درم دادند او را یا فزون

گشت ایشان را به عیسی رهنمون

داخل اندر حجره شد بی امتناع

گفت بر قتل تو دارند اجتماع

رفت عیسی شِبه او گشت آن دنی

پس بکشتندش که بود او کشتنی

مختلف گشتند باری مردمان

اندر احوال مسیح از هر مکان

اندر افعالش از آن فرموده حق

اختلاف افتاد مابین فرق

فرقهای گفتند او باشد اِله

کی تواند کس به قتلش یافت راه

فرقهای گفتند او ابن الله است

دست خلق از کشتن او کوته است

فرقه ای گفتند رفت او بر فلک

همچنین بودند در پندار و شک

آن کسان را نیست بر وی علم، هیچ

تا چسان بگذشت حالش در بسیج

هر کسی میگفت بر نوعی سخن

نی ز علمی بلکه از پندار و ظن