فَقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اَللّٰهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً (۸۴) مَنْ یَشْفَعْ شَفٰاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهٰا وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفٰاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهٰا وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً (۸۵) وَ إِذٰا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا أَوْ رُدُّوهٰا إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً (۸۶)
پس کارزار کنید در راه خدا تکلیف کرده نمیشود مگر نفست و ترغیب کن مؤمنان را شاید خدا که باز دارد آسیب آنان را که کافر شدند و خدا سختتر است در آسیب و سختتر است در عقوبت کردن (۸۴) هر که درخواست کرد درخواستی خوب میباشد مر او را بهرۀ از آن و هر که درخواست میکند درخواستنی بد میباشد مر او را بهره از آن و باشد خدا بر همه چیزی نگهبان (۸۵) و چون تحیت داده میشوید تحیتی پس تحیت دهید بخوبتر از آن یا ردّ کنید همان را بدرستی که خدا باشد بر همه چیزی محاسب (۸۶)
پس تو را در راه حق با اختیار
فرض باشد تا نمایی کارزار
از مدینه آن رسول ذو فنون
چون به جنگ بدر صغری شد برون
مردی از ایشان که نامش بد نُعیم
داد مردم را ز جِیش خصم بیم
می شدند اصحاب کاره از جهاد
آمد این آیت پس از ربّ العباد
که نباشد هیچت ار هم عون و یار
خود تو تنها رو به سوی کارزار
نیست غیر از نفس تو با عزم جزم
مر مکلف بر جهاد خصم و رزم
هر کسی یعنی به نفس خود عیان
شد مکلف نی به نفس دیگران
گر که باشی نکته فهم آن شاه فرد
دانی از چه خوانده فردت بر نبرد
لفظ مفرد بس در این آیت بجاست
خود چو هر نفسی مکلف بر غزاست
برخلاف نفس خود تو قادری
نی به نفس غیر گرچه قاهری
نفس، یک تن کُشت و آن یک حیدر است
ور کُشد هم دیگری زآن جوهر است
پس نمایند ار تخلّف از جهاد
رو تو تنها ای پیمبر ز اعتماد
زآن مشو غمگین که حقت یاور است
با تو می باشد ظفر وین اظهر است
زآنکه چون حق یار کس شد در نبرد
غالب است او همچو گردونی به گرد
دیده افزون نصرت حق را صفی
زآن بر او این رمز نبود مختفی
بر تو لب بندم نگویم زآن یکی
چون نپندارم که تند و زیرکی
پس تو سبقت گیر ای فخر عباد
بر قتال مشرکین و بر جهاد
هم نما ترغیب یاران بر قتال
لیک نی تکلیف کآیند از ملال
باز دارد شاید از اسلامیان
حق تعالی کارزار کافران
افکند در قلب ایشان واهمه
واهِلند از ترس شدت ها همه
اوست در بأس از خلایق بس اشد
هم به تعذ یب و عقوبت بهر حد
همچنان که شد ابوسفیان مخوف
روز جنگ بدر و هم پنهان به جوف
هیبت حق در میان لشکرش
ساخت پنهان کرد هارب یک سرش
سطوت شیر خدا اندر نبرد
می فزودش هر زمان بر خوف و درد
هر که خواهد خواستی بر کس نکو
هست زآن خواهش نصیبی بهر او
از کسی یعنی شود دفع ضرر
یا رسد نفعی به شخصی در اثر
ور کسی خواهد بدی از بهر کس
می برد خود بهره زآن مقصود و بس
خواهی ار نیکی به کس نیکی بری
خواهی ار بد رنج و تاریکی بری
هر کسی از خوان حق روزی خورد
آنکه نیکی خواست فیروزی برد
حق بود بر جملۀ اشیاء مقِیت
وآنکه بخشد قوت باشد با مقِیت
بود احمد(ص) بر خلایق نیک خواه
قوت زآن میخورد از خوان اِله
نی از آنکه عامه را باشد نصیب
بل ز خوانی که بود خاص حبیب
بر دعای مؤمنان می داشت جد
هم به دفع ضرّ ایشان مستعد
زآن مصمّم بود و ساعی بر جهاد
زآنکه می دید اندر آن نفع عباد
صاحبی را گر بخوانی بر جهاد
بهر او خواهی یقین خیری زیاد
زآن پیمبر مؤمنان را بر قتال
خواند تا یابند خیر از ذوالجلال