صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۴- سوره نساء » ۱۱- آیات ۴۹ تا ۵۸

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اَللّٰهُ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (۴۹) اُنْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ کَفیٰ بِهِ إِثْماً مُبِیناً (۵۰) أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ اَلْکِتٰابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ اَلطّٰاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هٰؤُلاٰءِ أَهْدیٰ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً (۵۱) أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اَللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً (۵۲) أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ اَلْمُلْکِ فَإِذاً لاٰ یُؤْتُونَ اَلنّٰاسَ نَقِیراً (۵۳) أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّٰاسَ عَلیٰ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنٰا آلَ إِبْرٰاهِیمَ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ آتَیْنٰاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً (۵۴) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفیٰ بِجَهَنَّمَ سَعِیراً (۵۵) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نٰاراً کُلَّمٰا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنٰاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهٰا لِیَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَزِیزاً حَکِیماً (۵۶) وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً لَهُمْ فِیهٰا أَزْوٰاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً (۵۷) إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا وَ إِذٰا حَکَمْتُمْ بَیْنَ اَلنّٰاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اَللّٰهَ نِعِمّٰا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ سَمِیعاً بَصِیراً (۵۸)

آیا نگاه نکردی به آنانکه پاک می‌دانستند خودهاشان را بلکه خدا پاک می‌سازد آن را که می‌خواهد و ستم کرده نشوند مقدار رشته میان هسته خرما (۴۹) بنگر چگونه افترا می‌کنند بر خدا دروغ را و بس است آن گناه آشکارا (۵۰) آیا نگاه نکردی به آنانکه داده شدند بهره را از کتاب ایمان می‌آورند بجبت و طاغوت و می‌گویند از برای آنان که کافر شدند که آنها هادی‌ترند از آنان که ایمان آوردند راه را (۵۱) آن گروه آنانند که لعنت کردشان خدا و هر که را لعنت کرد خدا پس هرگز نخواهی یافت برای او یاری کننده (۵۲) آیا مر ایشان را بهره‌ایست از پادشاهی پس آن هنگام نمی‌دهند مردمان را نقیری (۵۳) آیا حسد می‌برند مردمان را بر آنچه داد ایشان را خدا از فضل خود پس بتحقیق دادیم آل ابراهیم را کتاب و علم شریعت و دادیم ایشان را پادشاهی بزرگ (۵۴) پس از ایشانست آنکه گروید بآن و از ایشان کیست که باز ایستاد از آن و بس است دوزخ آتش افروخته (۵۵) بدرستی که آنان که کافر شدند بآیتهای ما زود باشد که بیندازیمشان در آتش هرگاه پخته شود پوستهاشان بدل می‌کنیم ایشان را پوستهایی جز آنها تا بچشند عذاب را بدرستی که خدا باشد غالب درست کردار (۵۶) و آنان که گرویدند و کردند کارهای شایسته زود باشد درآوریمشان در بهشتهایی که می‌رود از زیرشان نهرها جاودانیان در آنها همیشه از برای ایشانست در آنها جفتهای پاکیزه و در می‌آوریمشان در سایه پاینده (۵۷) بدرستی که خدا امر می‌کند شما را که برسانید امانتها را به اهلش و چون حکم کنید میان مردمان آنکه حکم کنید بعدالت بدرستی که خدا خوب چیزیست پند می‌دهد شما را بان بدرستی که خدا باشد شنوای بینا (۵۸)

هیچ دیدی آنکه نفس خویش را

پاک چون خوانند از رجس و خطا

پاک سازد بلکه ذات ذوالکرم

هر که را خواهد بدون هر ستم

بین چسان بندند بر خلق افتراء

این یهودان از تقلب وز خطاء

که ببخشد جرم روز ما به شب

جرم شب را روز بخشد باز رب

یا در اینکه ما خود ابناء اللهیم

وین بود روشن گناهی و آگهیم

هیچ ایشان را تو دیدی ای حبیب

کز کتاب آن قوم را بودی نصیب

چون شدند از بعد ایمان بت پرست

دیوشان کرد از مِی طاغوت مست

هست بس در جِبت و طاغوت اختلاف

نفس اماره است اصلش بی گزاف

جِبتِ نفس و آرزو، طاغوت دان

صورتش آن ساحران و کاهنان

آن یهود از بغض احمد (ص) و اهل دین

متفق گشتند هم با مشرکین

بت پرستیدند ایشان در عهود

با گروه مشرکین یعنی یهود

این چنین گویند، کاین دین بهتر است

از مسلمانی که رسم دیگر است

بت پرستی هست بهتر در شیاع

از رهی کاحمد نموده اختراع

این کسانند آنکه حقشان کرده لعن

نیست یار آ ن را که حق فرموده طعن

آن گریزد از اعادی بر اِله

چون خدا شد خصم دیگر نیست راه

یا که ایشان راست از شاهی نصیب

یا رسد ملک این بخیلان را قریب

بد یهودان را بدین نوع اعتقاد

که نبی گردند و شاه اندر بلاد

پس شوند ار شاه هم بر زعم خویش

از فقیر ا ست اندک اعطاشان نه بیش

یا برند ایشان حسد بر مردمان

آنچه حقشان داده از فضل عیان

کآن نبوّت یا کتاب و بعثت است

یا بر احمد (ص) عزّ ت است و نصرت است

آل ابراهیم را دادیم هم

از کتاب و حکمت و ملک و نِعم

هست ز ایشان پس کسی کآورده او

بر نبی ایمان و بر حق کرد ه رو

هم بود ز ایشان کسی کز ناقبول

کرده اعراض از خدا و از رسول

پس پسنده بر سزایش دوزخ است

کآن ز بهر کافران محکم فخ است

نار افروزنده را او درخور است

کآن سزای هر لجوج کافر است

آنکه کافر شد به آیت های ما

زود آریمش به نار پر وبا

پوستهاشان ز آتش افروخته

هر چه گردد پخته یعنی سوخته

حق کند آن جلد بر دیگر بدل

از پی پاداش عصیان و عمل

جلدها را گفته اند ارباب لُب

هست بر جسم و طبیعت ها حجب

هر یکی زآن پردهها گردد چو باز

منفعل ماند ز افعال مجاز

باز بیند پردة دیگر بجاست

وآن حجابات آرزوها و هواست

هست پنهان در تو خُلق بد، هزار

هر یکی را هم شئون بی شمار

می نماید هر زمانی زآن شئون

صورت دیگر چو آید در نمون

زآن یک از اخلاق زشتت دان حسد

هر دم او را صورتی از نو رسد

یعنی آید نوع دیگر در نمود

وآن حجابی سخت گردد در حدود

همچنین اوصاف زشت دیگرت

پرده ها باشند هر یک در برت

این است سِر کُلَّما نَضِجت جلُود

که بدل سازد خدایش در حدود

وآن برون است از شمار و از حساب

تا چشند این بددلان طعم عذاب

حق بود غالب به هر کار و حکیم

هر که را بر جا دهد امید و بیم

وآن کسان که بگرویدند از ثقات

کرده اند اعمال نیک اندر حیات

زودشان سازیم داخل در جنان

که رود ب س نهرها از زیر آن

وآن بود جنّات اسماء و صفات

جاری از هر یک وجود ممکنات

هر یک اندر ظل اسمی مستقر

از حیات و هستی خود ذی اثر

هر که گیرد اندر آن جنّت مقام

یافت سِر علَّم الاَسماء تمام

علت هر شیء و وجه نسبتش

داند و هم حکمت و خاصیّتش

نیست در وی فصل و فقدان را مجال

هم نه تغییر و تشتّت یا زوال

اندر آن باشند باقی تا ابد

در وی ازواج مطهر بیعدد

آن زنان باشند طاعات جمیل

داخلند ایشان در آن ظل ظلیل

ظل اشارت از عنایات خداست

سایه و خور ور نه در جنّت کجاست

« در بیان حفظ و رد امانت »

می نماید امرتان حق تا به سهل

رد نمایید آن امانت ها به اهل

آنکه در رد امانت کاهل است

از رسوم آدمیّت غافل است

می کنید ار حکم بین مردمان

عدل و انصاف اندر آن باید عیان

حق دهد نیکو شما را وعظ و پند

تا کنید افعال نیکو را پسند

بشنود حق آنچه می گویید بس

در قبول آن امانتها ز کس

هم بود بینا کنید ار رد آن

یا طمع دارید چیزی در نهان

بعد فتح مکه ختم المرسلین

خواست مفتاح حرم وز آن و این

نزد عثمان ابن طلحه بد کلید

زآنکه حجّابی به ارث او را رسید

بد کلید آن روز نزد مادرش

رفت کآرد جانب پیغمبرش

مادرش میکرد از دادن اِبا

تا که برد آخر به نزد مصطفی(ص)

گفت این باشد امانت از منت

چونکه میدانم امین ذوالمنت

رد کن آن را باز بر من کز پدر

این به میراثم رسیده در ثمر

خواست تا عباس گیرد از رسول

شغل حجّابی نکرد از وی قبول

آمد این آیت که هم بر صاحبش

ده امانت را به حفظ منصبش

داد بر وی همچنین هم تاکنون

هست در آن قوم این شغل و شئون