اَلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ اَلْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اِتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۲) اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ اَلنّٰاسُ إِنَّ اَلنّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ (۱۷۳) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اِتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (۱۷۴) إِنَّمٰا ذٰلِکُمُ اَلشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۷۵) وَ لاٰ یَحْزُنْکَ اَلَّذِینَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اَللّٰهَ شَیْئاً یُرِیدُ اَللّٰهُ أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی اَلْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (۱۷۶) إِنَّ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلْکُفْرَ بِالْإِیْمٰانِ لَنْ یَضُرُّوا اَللّٰهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۱۷۷) وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (۱۷۸) مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلیٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰی یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی اَلْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۱۷۹)
آنان که اجابت میکنند خدا و رسول را از بعد رسیدن بایشان جراحت از برای آنان که نیکویی کردند از ایشان و پرهیزکار شدند مزدی بزرگست (۱۷۲) آن کسانی که گفت مر ایشان را مردمان بدرستی که مردم بتحقیق جمع شدند از برای شما پس بترسید از ایشان پس افزود ایشان را ایمان و گفتند بس است ما را خدا و خوب کارگزاریست (۱۷۳) پس برگشتند بنعمتی از خدا و فضلی مس نکردشان بدی و پیروی کردند خوشنودی خدا را و خدا صاحب فضلی است بزرگ (۱۷۴) جز این نبود آنکه شیطان میترساند دوستانش پس مترسید از ایشان و بترسید از من اگر هستید گروندگان (۱۷۵) و باید اندوهگین نسازندت آنان که میشتابند در کفر بدرستی که ایشان ضرر نمیرسانند خدا را چیزی میخواهد خدا که نگرداند برای ایشان بهرهای در آخرت و از برای ایشانست عذابی بزرگ (۱۷۶) بدرستی که آنان که خریدند کفر را بایمان البته ضرر نمیرسانند خدا را چیزی و برای آنها عذابی است پر درد (۱۷۷) و باید که نپندارند البته آنان که کافر شدند که مهلت دادن ما ایشان را بهتر است برای خودهاشان مهلت نمیدهم ایشان را مگر تا زیاد کنند گناه را و برای ایشانست عذابی خوارکننده (۱۷۸) نباشد خدا که واگذارد گروندگان را بر آنچه شما برانید تا جدا سازد پلید را از پاکیزه و نباشد خدا که مطلع گرداند شما را بر غیب و لیکن خدا برمیگزیند از رسولانش هر که را میخواهد پس بگروید بخدا و رسولانش و اگر بگروید و بپرهیزید پس شما را مزدیست بزرگ (۱۷۹)
آن کسان که استجابت از خدا
خواستند اندر جهاد و در غزا
با پیمبر بودشان پیوستگی
بعد از آن کز جنگشان بُد خستگی
وآنکه احسان کرد و پرهیز از ضلال
مزد او باشد بزرگ از ذوالجلال
گفت ایشان را همانا مردمان
مجتمع شد بر شما ناس ای مهان
گشته اند اعنی مسلمانان فزون
از شما خواهند ایشان ریخت خون
پس بترسید و به کین یکدل شوید
پیش از آنکه خوار و مستأصل شوید
این سخن شد باعث طغیانشان
مؤمنان را هم فزود ایمانشان
با پیمبر یکدل و یکرو شدند
ثابت اندر دین او، با او شدند
حَسبُنَا گفتند یعنی که خدا
بس بود ما را پناه از ماسوی
آنکه شد در دین خود ما را دلیل
هم بود در کارمان نِعمَ الْوَکِیل
نیست حاجت بر کس او چون پشت ماست
خاتم اقبال در انگشت ماست
این چنین عزمی کجا باشد عجب
گر به نصرت گشت ایشان را سبب
پس به فضل و نعمتی گشتند باز
از خدا کآن بود دور از ما جواز
نآمد ایشان را بدی از قتل و ضرب
خوفشان در قلب اعداء بُد به حرب
تابع خوشنودی ایزد شدند
در شداید ناصر احمد(ص) شدند
وین بُد از حق، صاحب فضل عظیم
مؤمنان را ثبت در لوح قدیم
یعنی اندر علم حق ایمانشان
بود ثابت و اعتلاء و شأنشان
میدهد تخویف شیطان لعین
اولیای خویش را از مؤمنین
یعنی آنان را که همجنس وی اند
در نفاق و بَددلی محکم پی اند
پس نترسید ار در ایمان صادقید
چون نترسیدید بی شک فائقید
آنکه ترسد از خدا او غالب است
کی ز تخویف شیاطین هارب است
هم مشو محزون نمایند ار شتاب
در نفاق و ارتداد و ارتیاب
زآنکه چیزی بر خدا ناید زیان
از نفاق و کفر و کین این و آن
خواست حق تا نبود اندر مقدرت
بهر ایشان بهره ای در آخرت
« در نفی جبر، و اثبات تکلیف »
آید اشکالی در این باب اندکی
بر کسی کش نیست آگاهی یکی
یعنی ار او خواست فاعل مضطر است
زآنکه آب چشمه تیره از سر است
خواست یعنی بود عالِم، حق بر آن
نی که خواهد بهر مخلوقی زیان
کی به فعلش صانعی خواهد ضرر
جز که نکشد نقش پا را جای سر
جبر در افعال حق نبود درست
زآنکه عالِم بود و قادر از نخست
هم به خلق خود رئوف از جزء و کل
زآن بر ایشان کرد ارسال رسل
تا کنند آگاهشان از رسم و راه
بر فضای مه رسند از قعر چاه
پس نخواهد بنده ای را در ضلال
ناقصان را هم رساند بر کمال
لیک اراده اوست با افعال، ضم
چون کنی فعلی، گذشت آن در قلم
میروی ره، میرسی بر منزلی
ره نرفتی ساکن اندر محفلی
باشد اندر هر دو فعلت در مدار
آن اراده و مشیّتش همراه و یار
در سکونت کس نگیرد جای تو
واندر آن رفتن نبندد پای تو
همچنین دان جمله افعالی که هست
ار بد است ار خوب، رهن مشیّت است
کفر را آنانکه بر ایمان خرند
روزگار خود به باطل می برند
چیزی از آن بر خدا نارد ضرر
بلکه ایشان را عذاب است و شرر
تا نپندارند اندر عمر و جان
از چه مهلت داد حق بر کافران
یا که مهلت بهر ایشان بهتر است
بلکه این مهلت عذاب و کیفر است
هستشان زین مهلت افزون جرم و کین
هر دم ایشان را عذابی شد مهین
عمر بیش ار باشد از دانش خوش است
ور نه هر آنش جحیم و آتش است
واگذارد مؤمنان را کی خدا
اندر آن چیزی که هستید از خطا
یعنی از شرک و نفاق و بَددلی
که شمایید اندر آن از جاهلی
تا که ننماید جدا بد را ز خوب
هم نسازد دیده ورتان بر عیوب
تا شناسید آن هنرها را ز عیب
نیک و بد را بنگرید از چشم غیب
آن چنان که دید زید دیده ور
نوریان و ناریان را سر به سر
با پیمبر گفت گر خواهی تمام
وا نمایم کاین کدام است آن کدام
وا نمایم مر ولیّ را از عدو
کیست خار و کیست گل، بی لمس و بو
کرده بُد حق چشم او بر غیب باز
کز خبیث و طیبش بود امتیاز
گفت او را احمد(ص) این نبود عجب
لیک بربند از بیانش نطق و لب
گر فزونتر چشم جان مالیده بود
سرّ خلقت را یکایک دیده بود
آنکه دید او، بُد گلی از گلشنی
جامی از جو، خوشه ای از خرمنی
برگزیند هر که را خواهد خدا
از رسل کو داند اسرار خفا
بگروید ار بر خدا و بر رسول
باز بینید آن حقایق را اصول
مؤمنان را این بود اجر عظیم
نیست کس بی مزد از آن لطف عمیم
مزد هر عامل به قدر سعی اوست
تا چه باشد ظرف کس، جو یا سبوست