أَ فَغَیْرَ دِینِ اَللّٰهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (۸۳) قُلْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ عَلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطِ وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ وَ اَلنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۸۴) وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (۸۵)
آیا پس جز دین خدا را میجویند و مر او را منقاد شده هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه و بسوی او بازگردانیده میشوند (۸۳) بگو گرویدیم بخدا و آنچه فرو فرستاده شد بر ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط و آنچه داده شد بموسی و عیسی و سایر پیغمبران از پروردگارشان تفرقه نمیکنیم میان احدی از ایشان و ما مر او را منقادانیم (۸۴) و هر که بجوید بجز اسلام دینی را پس هرگز پذیرفته نشود از او و او در آخرت از زیانکارانست (۸۵)
هیچ می جویید آیا در قرار
مر شما جز دین حق با اختیار
مر ورا گردن نهادند آنچه هست
در سماوات و زمین ز اعلی و پست
یا ز روی طَوع یعنی اختیار
یا که از وجه کراهت و اضطرار
چند وجه از طَوع و کَره آید به فهم
گویم آن را کش بود ز ادراک سهم
وجه اول آنکه اهل آسمان
حاضرند از بهر طاعت هر زمان
و اهل ارض اغلب ز طاعت غافلند
بر هوای نفس گمره مایلند
نیست کس راضی بر احکام قدر
نزد خواهش جز قلیلی از بشر
انقیاد از طَوع تسلیم است و بس
بر قضاء، بی اعتراض و بی هوس
وجه دیگر آنکه عقل ذو فنون
تابع از میل است و کاره نفس دون
دیگر آنکه بُرد فرمانش مَلک
وآن بلیس افتاد در طغیان و شک
لیک قائل هر دو بر یکتایی اش
نیست شیطان، سرکش از مولایی اش
گرچه سر پیچد ز امر و طاعتش
لیک باشد معترف بر وحدتش
زآنکه مفطورند اشیاء در نمود
جمله بر توحیدش از وجه وجود
وجه دیگر کآن بسی باشد ادق
گویم ار باشی به فهمش مستحق
هر که را بر اصل هستی انتقال
باشد اقرار وی از طَوع است و حال
یعنی از شیء ار کنی نفی وجود
باقی اش باشد عدم یعنی نبود
ور ز هستی غافلی وز سرّ ذات
این است اکراه ار که داری التفات
این ز بهر خاصگان است ای عزیز
عامه را نبود بر این معنی تمیز
میوه را عارف عیان دید از نوات
وز حجاب ماسوی رخسار ذات
پس به امرش ماسوی تابع شدند
طاعه و کاره به تسلیم آمدند
باز هم گردند راجع سوی ذات
بعد کثرت هستی این ممکنات
گو به حق کردیم ما ایمان قبول
یعنی امّت را بر این دار ای رسول
وآنچه نازل گشت بر ما از خدا
همچنین بر هر که بود از انبیا
بر براهیم و بر اسمعیل راد
هم به اسحاق و به یعقوب از رشاد
هم به اسباط اکمل آل ذبیح
وآنچه داده شد به موسی و مسیح
بر نبیّون جمله از پروردگار
نیست فرقی بین یک تن زآن کبار
زآنکه فرق از انتساب کثرت است
کی جدایی در شمار وحدت است
فرق اندر کوزه باشد نی در آب
مابقی را رو تعقل کن بیاب
گو که منقادیم ما بر امر حق
که ز امرش یافت هستی ماخَلَق
آنکه جوید غیر از این اسلام، دین
نیست زو مقبول و هست از خاسرین