صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۳- سوره آل عمران » ۱۴- آیات ۴۰ تا ۴۴

قٰالَ رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ اَلْکِبَرُ وَ اِمْرَأَتِی عٰاقِرٌ قٰالَ کَذٰلِکَ اَللّٰهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ (۴۰) قٰالَ رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیَةً قٰالَ آیَتُکَ أَلاّٰ تُکَلِّمَ اَلنّٰاسَ ثَلاٰثَةَ أَیّٰامٍ إِلاّٰ رَمْزاً وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِبْکٰارِ (۴۱) وَ إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکَةُ یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ (۴۲) یٰا مَرْیَمُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (۴۳) ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مٰا کُنْتَ‌ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (۴۴)

گفت ای پروردگار من از کجا باشد مرا فرزندی و بحقیقت رسیده مرا پیری و زنم نازاینده است گفت هم چنین می‌کند خدا می‌کند آنچه می‌خواهد (۴۰) گفت ای پروردگار من بگردان برای من نشانی گفت نشان تو آنست که سخن نگویی با مردم سه روز مگر باشاره و یاد کن پروردگار را بسیار و تسبیح کن در شبانگاه و بامداد (۴۱) و هنگامی که گفتند فرشتگان ای مریم بدرستی که خدا برگزید ترا و پاکیزه گردانیدت و اختیار کردت بر زنان جهانیان (۴۲) ای مریم عبادت کن مر پروردگارت را و سجود کن و رکوع کن با رکوع‌کنندگان (۴۳) آن از خبرهای نهانست وحی می‌کنم آن را بتو و نبودی تو نزد ایشان هنگامی که می‌انداختند قلمهاشان را که کدامشان پابندانی کنند مریم را و نبودی تو نزد ایشان هنگامی که نزاع می‌کردند (۴۴)

گفت یا رب من کبیرم، زن عقیم

نیست امیدم به فرزند ای کریم

گفت این از یَفعَلُ الله مَایَشَآء

بر تو آید تا بر آن یابی رجاء

گفت یا رب آیتی خواهم بر آن

کآن مرا باشد به فرزندی نشان

گفت آیت آنکه لب بندی سه روز

از تکلّم جز به ایماء و رموز

یاد کن پروردگارت را زیاد

شو مسبّح در عشاء و بامداد

تا که باشد عقل فعّالت دلیل

از ره اعجاز یعنی جبرئیل

قوة روحانی از صوم و حضور

یافت قوّت، پس مَلک یابد ظهور

بود زآن یحیی به اوصاف ملک

کز ملک بود انعقادش بی ز شک

از نتاج عقل و استکمال روح

آمد از یحیی حیاتش را فتوح

پی مگر بردند از این ارباب دل

بعد مردن بر حیاتی مستقل

همچنین مریم ز تأیید سروش

از هوی بگریخت سوی عقل و هوش

یافت قوّت، روح و تن مقهور گشت

چون ملایک پای تا سر نور گشت

بود هم اخلاق با افلاکیان

داشت پرهیز از مزاج خاکیان

با ملایک در صفت هم طیر بود

در فضای عقل و روحش سیر بود

پس به او گفتند آن ارواح پاک

در بشارت إِنَّ الله اصطَفَاک

کرد حقت طاهر از رجس و پلید

وز نساء عالمینت برگزید

رب خود را باش در ذکر و سجود

کز تو روح الله آید در وجود

بهر شکر و حمد ربّ العالمین

باش راکع روز و شب بر راکعین

یعنی از اوصاف هستی کن گذار

متصف شو بر صفات کردگار

ای محمّد(ص) ای رسول پاک جیب

این تو را می باشد از اخبار غیب

ذکر یحیی و مسیح و مادرش

وحی کردم تا نمایی باورش

نیست یعنی زآن خبرها کاندر او

آورند از سقم و صحت گفتگو

آنچه باشد وحی و از اَ نباء غیب

نیست در وی احتمال نقص و ریب

تو نبودی آن زمان که اقلامشان

مینوشت آن قرعه ها بر نامشان

می نوشتند آن صحایف تا کفیل

بنت عمران را که باشد در سلیل

پس کفالت کرد از وی کردگار

برگزیدش از نساء روزگار

تو نبودی تا که بینی ز اعوجاج

چون خصومت می نمودند و لجاج

حق چو باشد دوست با دل بُرده ای

خصم او گردد مگر دل مرده ای

یار حقیاران نشد جز آگهی

تیغ بر ایشان نزد جز ابلهی

جنگ با شیران ز روبه شانگی است

مشت بر خنجر زدن دیوانگی است

گو به مریم قوم گوید ناسزا

چون کند با آنکه بگزیدش خدا