در خوشنویسی مسلم روزگار و در انشاء سرآمد فضلای بلاغت شعار بود. پدرش بوزارت شاهزاده بدیع الزمان میرزا اشتغال داشت خود بطالب علمی و کسب کمال مساعی جمیله بظهور میآورد و بعد از آن بسپاهیگری مشغول شده در خدمت درمش خان که لله من بود بسر می برد و خان مذکور با او ظرافت ها میکرد و او از این معنی بسیار آزرده خاطر می بود در آن ولا این دو بیت بطرز بوستان حسب حال خود گفته :
گشت بی صبری من موجب رسوایی من
یکی را برآری و خانی دهی
بصد عزتش کامرانی دهی
یکی را بیاری و نوکر کنی
آخر در شهور سنه اثنین و ثلاثین و تسعمایه در هری در خانه خواجه حبیب الله بدست یکی از ترکان کشته شد، این ابیات از جمله اشعار اوست :
قد بر افراز که کوته شود این افسانه
مشکل حکایتی است که گفتن نمیتوان
برجان و دلم همیشه بیداد از تو
فریاد ز بیداد تو و داد از تو
روزی با میرزای مذکور بباغ مراد هرات بطریق گشت رفته بودیم و در خانه بیت العشرت مشهور منزل کرده بودیم این رباعی و مطلع را در بدیهه گفته و بدیوار خانه نوشت:
فریاد ز تو، هزار فریاد از تو
دردا که گل امیدم از باغ مراد
هرگز بمراد دل غمگین نگشاد
افسوس ز هجر یار جانی افسوس
و گویا این مطلع حسب حال خود نوشت و مولانا شوقی یزدی این مطلع را تضمین کرده و در پهلوی خط او بدیوار نوشت:
ای بی تو گردش فلک بی مدار حیف
بودی و در زمانه نظیری نداشتی