برادر قاضی جهانست و در ملایمت طبع و چاشنی سوز محبت یگانه زمان. و در قزوین ایشان را از سادات قاضی سیف الدینی میخوانند و قاضی میخوانند و قاضی سیف الدین که جد ایشانست از کبایر سادات و علمای قزوین بوده و قضای شهر مذکور اباعن جد تعلق بایشان دارد و قاضی روح الله مذکور نیز بامرقضا اشتغال می نمود، اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده ی او از حد و حصر بیرونست پیوسته با مردم شاعر و ملا صحبت میداشته چنانکه می گفته اند که : حسرت من در دنیا همین است که بعد از من، مردم با هم نشسته اشعار خوب خوانند و من از آن محروم باشم، آخر از آنچه اندیشه داشت فلک جفاکار کج رفتار بر سرش آورد و کان ذالک فی شهور سنه ثمان و اربعین و تسعمایه، اشعاری که به یاد داشت از ده هزار متجاوز بود، اشعار او بسیار است . اما بیک مطلع اختصار رفت :
مراست غرقه بخون چشم اشکبار از تو
به غیر خون دلم نیست در کنار از تو