موسوی است در اوایل حال بطلب علم مشغول بود اما عاشقی زود او را از آن کار باز آورد و بسیار خوش صحبت و خوش خلق بود و در نزد اهل قبضه بسیار مسلم بود، مدتی احتساب ممالک محروسه نواب حضرت صاحبقرانی تعلق بدو داشت در آن حال از او امور منکر صادر شد که نهی آن از جانب صاحب شرع امر معروف بود و در اواخر عمر روزی چند بتولیت آستانه ملایک آشیان روضه ی رضویه علی ساکنهم السلام و التحیه مشرف شده بنظم گفتن میلی میکرد، و این دو سه مطلع از اوست:
بجان رسید دل از محنت جهان ما را
اجل کجاست که منت نهد بجان ما را
رقیبان معتبر در کوی او، من خوار و زار آنجا
سگان را پیش او صد قدر و من بی اعتبار آنجا
نهادی بر دلم داغ نهان و سوختی جان را
بدرد و داغ هجران چند سوزی نامرادان را
و هم این مقطع بدو منسوب است :
نگفتم تیغ کین بردار و اول قتل هادی کن
بگفتا، در ره عاشق کشی هادی نمیخواهم