خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۸

مقصود از عتاب از دوست خطاب با اوست تا قصه عشق دراز کند زمانی با دوست راز کند چون عاشق نصیب خویش بگذاشت و خودی خود در باخت با هرچه داشت حالی سخن بگذاشت چون معشوق خواهد با وی خطاب کند عتاب آغاز کند گه میسوزد گه می نوازد گه می فروزد گه می گدازد و اگر به مستی دست زند گوید که پست باش اگر پست شود گوید مست باش اگر بخود هستی نماید گوید بما نیست باش و اگراز خود نیست شود گوید بما هست باش

خوبان صنما عتاب چندین نکنند

هر روز یکی اسب جفا زین نکنند

عاشق کشی و ستمگری هر دو بهم

با دلشدگان دلبر من این نکنند