چو سنبل پیچ و تابم مو بمو از پیچش مویی
چو گلبن خارخارم پای تا سر از گل رویی
بمژگان دشمنم کاندر میان عاشق و معشوق
چو کوهی در نظر باشد حجاب هر سر مویی
ندیدم بی تو من گلشن ولی گل دیدگان گویند
که بیروی تو گلها را نه رنگی هست و نه بویی
چه خامیهاست در طبعم که عشق خانمانسوزم
پس از صد سوختن دارد سپند آتشِ خویی
بهار عمر چون آب روان بگذشت طالع بین
که ننشستیم با سرو روانی بر لب جویی
بتنگ آمد دل از وارستگی یارب نصیبم کن
خم زلفی، کمند کاکلی زنجیر گیسویی
ببین فیّاض اقبالم که با چندین تنکرویی
جواب هر دو عالم دادهام از چین ابرویی