رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۴۹ - آرزو گم کرده

نه همزبانی، نه همنوایی تا به او بگویم ز عشقت حکایتی

نه مهربانی، نه چاره سازی، تا کنم از سوز پنهان شکایتی

نوای منی، بی نوای توام

بلای منی، مبتلای توام

شور و مستی، تویی تویی

نور هستی، تویی تویی

منم غباری، به کوی تو

سرود منی، چنگ و عود منی

وجود منی، تار و پود منی

جام و ساقی، تویی تویی

عشق باقی، تویی تویی

منم که مستم، به بوی تو

من که در دام هلاک افتاده ام

من که چون اشکی به خاک افتاده ام

عاشقی، دیوانه ای، افسرده جانم

بی دلی، بی حاصلی، بی آشیانم

من کیم درد آشنایی

بی نصیبی، بی نوایی

هر شب، افسانه ای دارد دل دیوانه من

بشنو ای مرغ شب، راز من و افسانه من

رهی، تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها

به اقبال شرر نازم، که دارد عمر کوتاهی