رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۸ - بوی عاشق

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

از گل شنیدم بوی او

مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او

در کوی جان منزل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل

با یار صاحبدل کنم

غرق تمنای توام

موجی ز دریای توام

من نخل سرکش نیستم

تا خانه در ساحل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل

با یار صاحبدل کنم

دانم که آن سرو سهی

از دل ندارد آگهی

چند ار غم دل چون رهی

فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل

با یار صاحبدل کنم