ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » باقیماندهٔ مجلد پنجم » بخش ۳

بوبکر حصیری و منگیتراک برین جمله برفتند و سه خیلتاش مسرع را نیز هم ازین طراز به غزنین فرستادند و روز آدینه اینجا بتگیناباد خطبه بنام سلطان مسعود کردند؛ خطیب سلطانی‌ و حاجب بزرگ‌ و همه اعیان به مسجد آدینه‌ حاضر آمدند و بسیار درم و دینار نثار کردند و کاری با نام‌ رفت و نامه رفته بود تا به بست‌ نیز خطبه کنند و کرده بودند و بسیار تکلّف نموده.

و هر روز حاجب علی بر نشستی و به صحرا آمدی‌ و بایستادی و اعیان و محتشمان درگاه، خداوندان شمشیر و قلم‌ به جمله بیامدندی و سواره بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ‌ حدیث کردندی و اگر از جانبی خبری تازه گشتی، باز گفتندی و اگر جانبی را خللی افتاده بودی، به نامه و سوار دریافتندی‌، چنانکه حکم حال و مشاهده واجب کردی‌ و پس بازگشتندی سوی خیمه‌های خویش و امیر محمد را سخت نیکو می‌داشتند و ندیمان خاص او را دستوری‌ بود نزدیک وی می‌رفتند، همچنان قوّالان‌ و مطربانش و شرابداران شراب و انواع میوه و ریاحین‌ می‌بردند.

از عبدالرّحمن قوّال شنیدم گفت: امیر محمّد روزی دو سه چون متحیّری‌ و غمناکی می‌بود، چون نان می‌بخوردی‌، قوم را بازگردانیدی. سوم روز احمد ارسلان‌ گفت: زندگانی خداوند دراز باد، آنچه تقدیر است ناچار بباشد، در غمناک بودن بس‌ فایده نیست؛ خداوند بر سر شراب و نشاط باز شود که ما بندگان می‌ترسیم که او را سودا غلبه کند فالعیاذ باللّه‌ و علّتی‌ آرد. امیر، رضی اللّه عنه، تثّبط فرونشاند و در مجلس چند قول‌ آن روز بشنود از من؛ و هر روز به تدریج و ترتیب چیزی زیادت می‌شد، چنانکه چون لشکر سوی هرات کشید، باز به شراب درآمد ولکن خوردنی‌ بودی با تکلّف و نقل‌ هر قدحی بادی سرد که شراب و نشاط با فراغت دل رود و آنچه گفته‌اند که غمناکان را شراب باید خورد تا تفت‌ غم بنشاند، بزرگ غلطی است؛ بلی در حال‌ بنشاند و کمتر گرداند، اما چون شراب دریافت‌ و بخفتند، خماری منکر آرد که بیدار شوند و دو سه روز بدارد .

و خیلتاشان که رفته بودند سوی غزنین بازآمدند و بازنمودند که چون بشارت رسید به غزنین، چند روز شادی کردند خاص و عام و وضیع‌ و شریف و قربانها کردند و صدقات‌ بسیار دادند که کاری‌ قرار گرفت و یکرویه شد و سرهنگ بو علی کوتوال‌ گفته بود تا نامه‌ها نبشتند به اطراف ولایات‌ بدین خبر و یاد کرد در نامه خویش که چون نامه از تگیناباد برسید، مثال داد تا نسختها برداشتند و به سند و هند فرستادند و همچنان به نواحی غزنین و بلخ و تخارستان‌ و گوزگانان تا همه جایها مقرّر گردد بزرگی این حال و سکون گیرند و خیلتاشان مسرع که فرستاده بودند، گفتند که «اعیان و فقها و قضات و خطیب برباط جرمق‌ بمانده بودند از آن حال که افتاد.

چون ما از تگیناباد آنجا رسیدیم، شاد شدند و سوی غزنین بازگشتند و چون ما به غزنین رسیدیم و نامه سرهنگ کوتوال را دادیم، در وقت مثال‌ داد تا بر قلعت دهل و بوق زدند و بشارت بهر جای رسانیدند و ملکه سیّده والده سلطان مسعود از قلعت به زیر آمدند با جمله حرّات‌ و به سرای ابو العباس اسفراینی‌ رفتند که به رسم امیر مسعود بود به روزگار امیر محمود و همه فقها و اعیان و عامّه آنجا رفتند به تهنیت؛ و فوج فوج مطربان شهر و بوقیان‌ شادی آباد به جمله با سازها به خدمت آنجا آمدند، و ما را بگردانیدند، و زیادت از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم. و روزی گذشت که کس مانند آن یاد نداشت و ما بامداد در رسیدیم و نیمه شب با جوابهای نامه‌ها بازگشتیم.»