بهاء ولد » معارف » جزو اول » فصل ۳۶

هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ

گفتم ای آدمی‌ بچه، اگر بر کسی‌ات رحم نیست بر خودت هم رحم نیست و اگر در حق کسی دیگر بیداد می‌کنی در حق خود بیداد می‌کنی. در هر شیوه که فروشوی چنان فروشوی که خود را هلاک کنی و بیرون از طاقت باربرداری تا در آن راه تازیانه بی‌مرادی بر سر تو زنیم تا بازگردی و به آخر بازآیی. چون در قضای شهوت افتی همچنین و در اکتساب هنر همچنین و در اکتساب زر همچنین، چون اسبی که سر بکشد و به دست شیران خود را اسیر کند، لگام بر سر او نهند و به آخرش بازآرند.

هل اتی علی الانسان

چندین هزار سال در عدم بی این نام وری بودی چگونه صبر می‌کردی. اکنون چون چندین صبر در عدم توانستی کردن، این چند روز که در این جهان آمدی چگونه است که چنین بی‌صبر و بی‌قرار شدی. آخر تو نطفه چکیده بودی در تنور رحم، تو را بازبستیم تا همچو نان پخته شدی و بر روی خوان جهان‌ات انداختیم و عالم را به تو آراستیم. امّا نان چه داند که عالم بدو آراسته می‌شود و بر کار می‌باشد چون بینایی خلقان‌اش نداده‌ایم. همچنان تو را نیز بینایی و شنوایی به بندگی کردن دادیم نه از آنِ وزیری و چیزهای دیگر، تو خلقانِ آن جهان را و احوال ایشان را چه دانی، چنانک جمادات را بینایی و شنوایی خلقان ندادیم و گویایی و بصر و بینایی این خلقان را نباشد.

آخر اللّه از خاک آدمی‌ می‌آفریند و جانش می‌دهد و رنج و راحتش می‌دهد و باز هم خاکش می‌کند، از آنکه حق تصرف او راست، هو الحق ای له الحق و یا از محنت به دولت و از دولت به محنت می‌آرد تا حق‌ها به مستحق‌ها برساند، اهل دوزخ را به دوزخ و اهل جنت را به جنت، لقمهٔ هرکسی بدو رساند. حق باشد اگر کسی باشد با خداوند تصرّف که حق است جدل کند که از بهر چه چیز تصرف می‌کنی؟ احمق باشد. اکنون اگر وقتی اللّه شما را سیاستی فرماید بدانید که آن از شماست نه از کرم اوست که بی‌هیچ واسطه چندان انعام کرد و بسیار چیزها از شما درگذرانید و شما را هیچ از او یاد نیامد. پس شما دشمنان اللّه بوده‌اید و دشمنان را پروردن از بهر آن است تا کرم او معلوم شود و فرومایگیِ دشمنان ظاهر شود

و اللّه اعلم.