مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۸

چون دید که بر عزم سفر دارم رای

آمد به وداعم آن بت روح افزای

سوگند همی داد که از بهر خدای

ای عهد شکسته در سفر بیش مپای