ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴ - فصل

بر رای خردمندان پوشیده نماند که مقصود کلی و غرض اصلی در انشا و ابدای اجرام علوی و اجسام سفلی، آفرینش آدمی است که در صدف وجود و زبده شرف موجود است و ثمره شجره بستان صنع پادشاهی و معنی خط دفتر ملکوت الهی و هر یک را از جمله موجودات علو و سفل در وی اثری و نشانی و دلیلی و برهانی است.

خدای را به همه حال زیر پرده صنع

خزینه های علوم است و گنجهای حکم

و چندین هزار سال، حکما و علما و عقلا و فضلا، رایهای صایب برگماشتند و تدبیرهای ثاقب در کار داشتند تا جراحت شمشیر ملک الموت را سپری سازند که ضربت او بدان مدفوع شود و شربت زهر قهر دهر را تریاقی کنند که ضرر او بدان مرفوع گردانند، در حیز تیسیر نیامد و در مکان امکان نگنجید.

علی ذا مضی الناس اجتماع و فرقه

و میت و مولود و قال و وامق

در شش جهت آنچه گرد ما گستردند

در پنج حواس و چار طبع آوردند

بس گرسنه اند و عالمی را خوردند

این هفت که در دروازه می گردند

پس از برای ذکر باقی وصیت سایر، طریقی ابداع کردند که مبقی ذکر و محیی نام ایشان شد و اظهار فضل و آثار عدل ایشان بدان ابقا و احیا پذیرفت و چون دانستند که از ملک و مال و بنین و بنات به اهتمام این مهم قیام نتواند بود و به وجود ایشان تمام نگردد، قدم در مسلک تصنیف کتب نهادند و آن را مدارک این امانی و مدارج این معانی شناختند و گفتند:

سخن به که ماند ز ما یادگار

که ما بر گذاریم و او پایدار

از برای آنکه سخن حکمت و کلمه موعظت، هرگز از صحایف دفاتر و اوراق جراید، محو نشود و مدروس نگردد و همیشه متنقل بود از زمانی به زمانی و از مکانی به مکانی. نبینی که افلاطون و ارسطاطالیس و اسکندر و بقراط به عالم عدم رفته اند و ذکر ایشان در عالم وجود مانده است.

لولا جریر و الفرزدق لم یدم

ذکر جمیل من بنی مروان

و تری ثنا الرودکی مخلدا

من کل ما جمعت بنو سامان

وغناء بهربد بقیه کل ما

ملکته فی الدنیا بنو ساسان

وملوک غسان تفانوا غیر ما

قد قاله حسان فی غسان

آن خسروان که نام نکو کسب کرده اند

رفتند و یادگار از ایشان جز آن نماند

نوشین روان اگر چه فراوانش گنج بود

جز نام نیک از پس نوشین روان نماند

چون این توهمات در خاطر بود و دل بدین معانی نگرانی تمام داشت و این قیاسات و مقدمات معین و مبرهن شد، رسما و طبعا و عقلا و شرعا واجب آمد این بکر دوشیزه را در تتق معانی و سرادق الفاظ جلوه کردن و بی نقاب و حجاب به عالمیان نمودن و گفتن :

فلقد سبقت بکل لفظ رائع

کالدر فصل عقده المنسوق

در هوس مدح شاه، جان منست این سخن

کرده به دست زبان بر سر عالم نثار

پس از برای خلود ذکر و علو قدر و سمو درجت و ارتفاع رتبت، این خریده را جلوه کردم و به شبستان عالی و حرم کرم خداوند عالم فرستادم. ایزد تعالی مبارک و میمون کناد.

اکنون عنان عبارت به مقصود کشیم و از ایزد تعالی امداد تسدید و اسباب توفیق خواهیم. و هو القادر علیه.