نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۴۰

ای بجامت همان که میدانی

ای بکامت همانکه میدانی

ای سکه حسن و دلبری در دهر

زد بنامت همانکه میدانی

مبتلا بهر دانه خالی

شد بدامت هر آنکه میدانی

هر نفس میرسد بگوش دلم

از پیامت همان که میدانی

شاه حسنی کنون عطا فرما

به غلامت همانکه میدانی

زیر ران وقت عرصه آرائی

هست راهت همانکه میدانی

کرده در جام عشق خاصان را

لطف عامت همانکه میدانی

در قیامت جهان فراگیرد

ز قیامت همانکه میدانی

جوید از قامت تو نور علی

تا قیامت همان که میدانی