نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۸۳

این عکس ساقیست در جام ساطع

یا گشته مهری از باده طالع

تا سوزدم جان آمد بجولان

آتش عنانی چون برق لامع

زلفت که جمعی کرده پریشان

آشفتگان را گردیده جامع

جویای وصلت ترسا و صوفی

هم در کلیسا هم در صوامع

بر دیده یار گردیده ما را

از صنع پیدا اسرار صانع

بنموده در دل حل مسائل

عشقت که آمد برهان قاطع

نور علی را مرآت خود کن

تا بازیابی سر صنایع