ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۳۴ - مژهٔ چشم تر

شوری که حسین بهر شهادت به سرش بود

از روز ازل کشته شدن، در نظرش بود

بگذاشت قدم تا که به میدان شهادت

دل جای دگر، دیده به جای دگرش بود

تیری که رها می شدی از شست مخالف

در مقتل خون سینهٔ آن شه سپرش بود

آن دم که بریدند، لب تشنه سرش را

سیلاب روان از مژهٔ چشم ترش بود

گر پیکر او داشت بسی زخم روی زخم

اما به دل غمزده زخم دگرش بود

زخمی که به تن داشت ز شمشیر و سنان بود

زخمی که به دل داشت ز داغ پسرش بود

بر خاک سیه کرد مکان، با تن صد چاک

شاهی که مکان، دامن خیرالبشرش بود

افسوس پس از قتل، به بردند به یغما

آن کهنه لباسی که کفن سان ببرش بود

جان داد لب تشنه، لب آب، ز بیداد

شاهی که علی ساقی کوثر پدرش بود

شد دربدر اطفال امامی که به طفلی

جبریل امین، خادم و دربان درش بود

از تیشهٔ اهل ستم، از پای درآمد

نخل قد اکبر که زمان ثمرش بود

قوت سحر و شام سکینه به ره شام

از نالهٔ شبگیر و فغان سحرش بود

نظمش ز چه در اهل عزا شور بپا کرد

نه اگر شور حسینی به سرش بود