سحرگاهان به گوشم این ندا از چرخ پیر آمد
که سر بردار از زانوی غم، عید غدیر آمد
امیر المؤمنین حیدر به امر حق پیمبر را
وزیر آمد، دبیر آمد، مشار آمد، مشیر آمد
چنین روزی پیامبر کرد منزل در غدیر خم
مرتب منبر او را از جهازات بعیر آمد
به امر حق بر آن منبر قدم بنهاد پیغمبر
رخش از خرمی رخشان تر از بدر منیر آمد
نبی دست علی بگرفت و بالا برد
شهی کو را در این گیتی نه شبه و نه نظیر آمد
پس آنگه رو به مردم کرد و گفت ای مؤمنان اینک
مرا حکمی ز نزد خالق حی قدیر آمد
که هر کس را منم مولا، علی او را بود مولا
شما را ای گروه مؤمنین حیدر امیر آمد
هر آن کس سر ز حکمش پیچد و با وی شود دشمن
مهیا روز محشر، بهر او نار سعیر آمد
محول بر علی بنمود بعد از خود خلافت را
دعا در حق مولا کرد و از منبر به زیر آمد
پیمبر در غدیر قتلگاه کربلا یا رب!
نمی دانم به بالین حسینش از چه دیر آمد
که تا بیند به بالین حسین آن سرو آزادی
به کف خنجر به قصد کشتنش شمر شریر آمد
ندادندش گروه کوفیان آبی قلیل اما
به جسم اطهرش از شامیان زخم کثیر آمد
شهنشاهی که ملک آفرینش را بود مالک
خدنگ تیر بر ملک وجودش چون سفیر آمد
فلک جایی که شخص او مجیر اهل عالم بود
دریغا خواهرش در پیش دشمن، مستجیر آمد
نمیدانم پیمبر در کجا بود آن زمان کز کین
به حلق خشک اصغر از کمان خصم، تیر آمد
تبسم زد به روی باب و آنگه تشنهلب جان داد
چو پیکان بر گلوی خشک آن طفل صغیر آمد
نبود آن دم که شد از خون اکبر لالهسان رنگین
سر و زلفی که از بویش خجل مشگ عبیر آمد
کجا بود آن که تا بیند چو مرغی پر درآورده
ز بس تیر جفا بر جسم عباس دلیر آمد
ز یثرب کوفیان خواندند سبط اش را به مهمانی
به دشت کربلا کوفی عجب مهمان پذیر آمد
لب تشنه سرش را از قفا ببرید شمر دون
به چشم آن لعین این فعل عظمی بس حقیر آمد
پس از قتل حسین آن دستگیر خلق در محشر
به غربت خواهرش در دست دشمن، دستگیر آمد
ز نظم «ترکی» از کروبیان عالم بالا
صدای شیون و بانگ فغان، صوت نفیر آمد