صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶

هر که او لعل جانفزای تو دید

گشت آزاد از فراق شدید

در جواب او

دوش دیدم به خواب لحم قدید

وه، چنین جز به خواب نتوان دید

روز عید و کلیچه و حلوا

هست بر طالعی که یافت سعید

چون خروسم به ناله و فریاد

تا به من بوی خایگینه رسید

هر که از بوی قلیه جان بدهد

هست در دین لوت خواره شهید

هست واقف ز سر سنبوسه

هر که لبها ز جوش بره گزید

بوی مرغ مسمن آمد دوش

مرغ روحم روان ز تن پرید

دست در سفره چون به نان نرسد

نزد صوفی زهی عذاب شدید