شود ظاهر بسالک در اوایل
یکی نوری و گردد زود آفل
مرا آنرا بارقه خوانند سلاک
که بر دل همچو برق آید ز افلاک
ز افلاکم غرض گردون روحست
که از وی قلب سالک را فتوح است