میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۴

گفتم به تو ای نورده روزن چشم

منزلگه خورشید کنم برزن چشم

بی تو همه سوده های الماس بلا

جان بر سر دل ریخت به پرویزن چشم