میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۹

ای درد تو جان عاشقان را افسر

دست غم تو فراز چراغ اخضر

دی بر سر کوی تو وجود آوردیم

امروز نمانده جز کفی حاستر