میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶

کو عشق که باده سکونم ریزد

در ساغر جان می جنونم ریزد

من جان کنمش نثار و او بیگنهی

هر لحظه ز راه دیده خونم ریزد