فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

دوشت گویا دل به خروش آمده بود

وز ساغر درد جرعه‌نوش آمده بود

کز غصه سپهر خاک بر سر مَی‌کرد

خون در تن قدرسیان به جوش آمده بود