فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

آن قوم که دلشان ز دورنگیها رست

سجاده به دوشند و می ناب به دست

بتخانه و کعبه پیششان یک رنگ است

دیدار پرستند نه دیوارپرست