فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

درد ما ننگ مداوا برنتابد بیش ازین

ناز اعجاز مسیحا برنتابد بیش ازین

یک جهان لذت چکد از هر سر مژگان من

چون کنم چشم تماشا برنتابد بیش ازین

پای در دامان صحرا پیچ همچون گردباد

دامن جان زحمت پا برنتابد بیش ازین

زین سپس گو لاله چون گل داغ غم بر سینه دزد

ناله فرضست و صحرا برنتابد بیش ازین

بلبلا هر موی تو نالانست باری خود منال

گوش گل فریاد و غوغا برنتابد بیش ازین

بگسلد گر زلف او از بار جانها دور نیست

رشته جان تاب سودا برنتابد بیش ازین

نامه طاعت شهیدان ترا آهی بس است

کفه میزان فردا برنتابد بیش ازین

در چمن آیید اما جانب گل منگرید

زخم غیرت بلبل ما برنتابد بیش ازین

بوی پیراهن فصیحی می‌رسد از خود مرو

غیرت عشق زلیخا برنتابد بیش ازین