ما روزی حیات بجز خون نمیدهیم
دردسری به صد می گلگون نمیدهیم
ما توأمیم با گل رعنا درین چمن
کز خون پریم و رنگ به بیرون نمیدهیم
خاکستر دویی چو محبت به باد داد
آیینه را ز رشک به مجنون نمیدهیم
دریاکشان تشنه لبیم و ز جوی دل
خون میخوریم و زحمت جیحون نمی دهیم
از خون مرگ شربت ما داد عشق دوست
دردسر علاج فلاطون نمیدهیم
زین کاروان درد که در دل گشود بار
باج حیات غیر شبیخون نمیدهیم
دل خوش نمیکنیم فصیحی ز آسمان
می خویش را ز ساغر وارون نمیدهیم