فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

ما بت نه زاندیشه معبود شکستیم

آرایش بتخانه ما بود شکستیم

در ماتم گوش شنوا تار بریدیم

صد زمزمه در زیر لب عود شکستیم

خاکستر ما شعله‌فروش است درین دیر

ما نیش زیان در جگر سود شکستیم

عشقیم که چون پای خموشی بفشردیم

گلبانگ نوا بر لب داود شکستیم

حسن تو گواهست که ما خانه خرابان

بر سنگ ازل شیشه بهبود شکستیم

هر لخت جگر طاقت صد داغ دگر داشت

قفل در رسوایی خود زود شکستیم

رفتیم در آتشکده عشق فصیحی

رنگ رخ صد شعله بی‌دود شکستیم