فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

بیزارم از آن سینه که از جوش نشیند

پوشد کفن شعله و خاموش نشیند

بختم شب تاریست که تا صبح قیامت

در ماتم خورشید سیه‌پوش نشیند