طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

گویند جفا نصیب بی سامان است

سرگشته بود کسی که او بی نان است

از گردش آفتاب، معلومم شد

کان هم که به نان رسیده سرگردان است