طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

پای تا سر چون جرس گوشم، ولی زین کاروان

جز فغان خود به من صوت و صدایی برنخورد

برگ کاهم، لیک از بی طالعیها بر سرم

جذبه شوقی نیامد، کهربایی برنخورد