طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

چو گردباد، دلم رهنمای خود نشناخت

ازین جریده روی مدعای خود نشناخت

شناخت طرز کرم را کسی که چون دریا

کفی به خیر گشود و گدای خود نشناخت

سرودخوانی مطرب ز عندلیب مجوی

که همچو آب، مقام صدای خود نشناخت

شدم خفیف ز بالانشینی گردون

به این سیاه چه سازم که جای خود نشناخت

چگونه راه شناس غمت شود طغرا

که پای خود ز سر و سر ز پای خود نشناخت