طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

هرگز ندیده سایه جانانه آفتاب

با آنکه محرم است به هر خانه آفتاب

در آرزوی صبح بناگوش ماه من

خواهد ز چرخ، طالع دردانه آفتاب

آن ماه اگر قرار به همخانگی دهد

هرگز برون نمی رود از خانه آفتاب

ای خرمن جمال ترا دانه آفتاب

تو می فروش حسنی و پیمانه آفتاب